امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اختلافات نظري و اعتقادي وهابيان با سائرمسلمين
#11
شفاعت


مسئله شفاعت يکي از اعتقادات عموم مسلمانان بلکه معتقدان به اديان است ؛ يعني در روز قيامت اولياي الهي ، در حق گروهي از گناه کاران شفاعت کرده و آنان را از عقاب جهنم نجات مي دهند. اما وهابيان نيز اصل شفاعت را قبول دارند ولي معتقدند که تنها مي توان از خدا طلب شفاعت کرد و اگر کسي از خود شافعان طلب شفاعت کند مشرک است. چنانکه ان تيميه در اين باره مي گويد:«اگر کسي بگويد از پيامبر(ص) به جهت نزديکي به خدا مي خواهم تاشفيع من در اين امور باشد ، اين از کارهاي مشرکان است» .ومحمد ابن عبدالوهاب گويد «طلب شفاعت تنها بايد از خدا باشد نه شافعان....»(65) در حال که در چندين جاي قران از شفاعت طولي وبا اذن خداوند، براي شفيعان روز قيامت خبر مي دهد و اين هيچ منافات با توحيد ندارد زيرا شفاعت شافعان بطور استقلالي و عرضي نيست بلکه مستند به اذن ومشيت الهي است .مضافا اينکه علماي اسلام بر مشروعيت شفاعت و اينکه پيامبر اکرم(ص) يکي از شفيعان روز قيامت است اجماع کرده اند . علامه مجلسي مي گويد:« در مورد شفاعت ، بين مسلمانان اختلافي نيست که از ضروريات دين اسلام است ؛ به اين معنا که رسول خدا (ص) در روز قيامت براي امت خود، بلکه امت هاي پيشين شفاعت مي کند...» و شعراني حنفي گويد: «همانا محمد(ص) اولين شفاعت کنندة روز قيامت است ...» (66)
پاسخ
سپاس شده توسط:
#12
بزرگداشت مواليد ووفيات اولياي خدا


بر اساس گواهي تاريخ يکي از اعمال که مسلمين در طول تاريخ در موقعيت هاي خاص انجام مي دهند بر پايي مراسم جشن وشادي به دليل اهميت و مبارک بودن آن موقعيت انجام مي شود ؛ خواه ولادت امام باشد و يا بعثت پيامبر و مانند ان . قسطلاني از علماي مشهورقرن نهم مي گويد: «مسلمانان پيوسته در ماه ميلاد پيامبر(ص) جشن مي گيرند، اطعام مي کنند ، شب ها به پخش انواع صدقات مي پردازند، اظهار شادماني کرده ونيکي ها را دو چندان مي کنند و به قرائت اشعاري در ولادت آن حضرت مي پردازند...» ديار بکري که از قضات مکه در قرن دهم به شمار مي رفت در تاريخ خود همين مضمون را مي نويسد(67). اين دونص تاريخي نشان مي دهد که بزرگداشت مواليد اولياي الهي در تاريخ اسلام ريشة ديرينه دارد. ولي متاسفانه وهابيان با بر پايي مراسم و محافل که به مناسبت مواليد و وفيات بزرگان دين واولياي الهي مخالفت ورزيده و آن را بدعت مي شمارند . شوراي دائمي فتواي وهابيان مي گويد: جايز نيست در سوگ انبياء و صالحين و نيز زنده کردن ياد آنان در روز تولد شان و بر داشتن علم ، چراغاني و شمع نصب کردن بر قبور شان مراسمي برگزار شود؛ زيرا تمام اين ها از بدعت هاي است که در دين وارد شده است و از موارد شرک است»(68) در حال که مهر ورزي و تکريم به پيامبر(ص) و ذوي القرباي او و همچنين ساير بزرگان دين واوليا الهي از اصول اسلام است که هم ريشة ديرينه تاريخي دارد و هم از لحاظ عقل ونقل مستند است زيرا يکي از قانون هاي عقلي وجوب شکر منعم و دوست داشتن نعمت دهنده است پس دوست داشتن و تشکر از خداوند متعال که منعم حقيقي و رزّاق علي الاطلاق است برهمگان واجب ، و دوست داشتن پيامبراعظم(ص) که رحمت الهي و واسطه فيض است لازم مي باشد ، محبت و مودت اهل بيت وي هم بر اساس قرآن مجيد از خواسته هاي خدا ورسولش مي باشد زيرا در سوره شوري آمده است:« قُل لا اَ سئَلُکُم عَلَيه اَجراً الّا المَوَده في القَربي» بگو من هيچ اجر وپاداشي (در برابر رسالت خود ) از شما نمي خواهم ، جز اينکه ذوي القرباي مرا دوست داريد.(69) در حديث از اهل سنت امده که پيامبر(ص) فرمود :« اَحِبوا اللهَ لِما يَغذوکم و اَحِبوني بحُبِّ الله ِ و اَحِبّوا اهلَ بيتي لِحُبّي » خداوند را از آن جهت دوست بداريد که روزي شما را مي دهد و مرا بخاطر خدا و اهل بيت مرا بخاطر من دوست داريد.(70)بنا بر اين از اين گونه ادله ها چنين استفاده مي شود که محبت برخي از افراد بر انسان واجب است: 1 خداوند 2 رسول خدا 3 اهل بيت پيامبر(ص) و از طرف ديگر محبت از خود آثار و لوازمي دارد و اين آثار و لوازم قابل عمل است مگر انکه با دلائل شرعي معارضه داشته باشد ، از آثار محبت مي توان موارد ذيل را بر شمرد: 1- اطاعت و انقياد از محبوب 2- زيارت محبوب 3- تکريم وتعظيم محبوب 4- بر آورده کردن حاجت هاي محبوب 5-دفاع از محبوب به انحاي مختلف 6- حفظ آثار محبوب 7-حزن وانوده در فراق محبوب همانند حزن يعقوب در فراق يوسف8-بوسيدن آنچه به او مرتبط است 9- بر پايي مراسم جشن و مولودي خواني در ميلاد محبوب .لذا بر پايي سوگواري و اقامه عزا داري و اشک ريختن جلوه اي از جلوه هاي محبت به محبوب است .
پاسخ
سپاس شده توسط:
#13
بنا وساختمان بر قبور


موضوع بنا وساختن گنبد وبارگاه و گلدسته از جمله موضوعات مورد اختلاف بين وهابيان و مسلمانان است ، مسلمانان در طول تاريخ اين به سنت عمل کرده و با تمسک به کتاب وسنت وعقل آن را جايز مي دانند، ولي وهابيان آن را از مظاهر شرک مي داند و با فتوايي علماي شان اقدام به تخريب گنبد وبارگاه بزرگان دين نمودند.اعضاي استفتاي دائمي وهابيان مي نويسد:«بناي بر قبور بدعت منکر است که در آن غلو در تعظيم صاحب قبر و راهي به سوي شرک است و لذا بر ولي امر مسلمين يا نايب اوست که امر به تخريب بناهايي کند که روي قبور ساخته شده ، و آنها را با زمين يکسان سازد، تا با اين بدعت عملا مقابله شده و راه شرک بسته شود».(71) ولي مسلمانان با استفاده از آيات قرآن کريم مبني براينکه بناي قبور از مصداق ترفيع بيوت و شعائر االهي و مودت ذوي القرباي پيامبر(ص)(72) به شمار مي آيد داراي سيرة عملي بوده و براي هر کدام از بزرگان دين بارگاهي ساخته شده و هيچگاه مورد اعتراض بزرگان دين واقع نشده است و اگر در فتوا هاي برخي بزرگان اهل سنت کراهت ديده مي شود در مورد قبر فرد عادي مي باشد و قبور اولياي الهي از اين امر استثنا شده است. عمر بن عبدالسلام در کتاب «مخالفت وهابيت با قرآن وسنت» تحت مبحث صحابه اولين بانيان حرم رسولخدا آورده:وقتي رسولخدا از دنيا رفت صحابه طبق وصيت خود ايشان که فرموده بود : هر پيغمبري در همان جاي که از دنيا مي رود دفن مي شود ، پيغمبر خدا در زير سقف همان اتاق دفن کردند و به قبرستان بقيع که قبرستان عمومي مسلمانان بود نبردند ، صحابه رسولخدا به روايت قاسم بن محمد بن ابي بکرو روايات ديگر به احترام قبر پيامبر خدا ميان اتاق ، ديواري ساختند تا ان نصف اتاق که پيامبر خدا دران است به چهار ديواري محفوظ گردد و حرمي مستقل براي مزار رسول الله شود و لذا مي توان گفت : صحابه رسولخدا اولين کساني بودند که اقدام به بناء براي حريم مزار قبر رسولخدا کردند و سپس عمر بن الخطاب براي ان خانه ديواري ايجاد کرد که سائر صحابه آن ديوار را بزرگتر و بلند تر کردند.(73) سيد بکري مي گويد: «از عدم جواز بناي قبور ،قبور انبيا و شهدا و صالحين و امثال آن ها استثنا مي شود».(74)
پاسخ
سپاس شده توسط:
#14
صلوات بر پيامبر (ص)


يکي از موارد که محمد عبد الوهاب رهبر وهابيان با مسلمانان اختلاف دارد نهي کردنش از صلوات بر پيامبر(ص) است او از صلوات فرستادن به پيغمبر نهي مي كرد و از آن ناراحت مي شد ، وآن كسي را كه صلوات مي فرستاد اذيت مي كرد و او را مجازا ت مي نمود .در كتاب تاريخچه ، نقد وبررسي وهابي ها به نقل از صاحب خلاصةالكلام مي نويسد : «محمد بن عبد الوهاب از صلوات فرستادن بر پيامبر به دنبال هر نماز جلو گيري مي كرد وحتي او مرد نا بينا يي را كه موذن خوش صدايي بود و شخصي صالح شايستة بشمار مي رفت به علت آن كه از فرمان محمد بن عبد الوهاب پيروي نكرد و صلوات را ترك ننمود كشت وبراي پرده پوشي اين عمل ننگين گفت : گناه ساز وآزار در خانة يك زن بدكار از صلوات فرستادن بر پيامبر در مأذنه ها كمتر است چون ساز و آواز او گناهي است كه تنها يك نفر را آلوده مي كند ولي صلوات فرستادن بدنبال هر نماز بدعتي است كه دامنگير همه مي شود» .(75) او از ذكر صلوات در مناره ها نهي مي كرد وعاملين آنها راسخت كيفر مي داد و مي گفت اين ها براي حفظ توحيد است . خيلي از كتابهاي مر بوط به صلوات بر پيغمبر رامانند دلايل الخيرات تأليف محمد ابن سليمان جزويي را سوزانيد .(76) در حال که مسلمين صاوات بر پيامبر(ص) را در همه حال بهترين ذکر مي دانند و حتي در روايات داريم که هنگامي که نام مبارک آن حضرت برده مي شود بايد صلوات بر آن حضرت فرستاده شود چنانکه علامه عسکري آورده است: در مسند احمد و سن ترمذي و غير ان از حسين ابن علي از رسولخدا روايت کرده که فرمود:«البخيلُ مَن ذُکِّرتُ عندَه فَلَم يُصَلِّ عَلَيَّ» بخيل کسي است که نام من نزد او برده شود و بر من صلوات نفرستد».(77)از جابر از رسول خدا روايت کرده اند که فرمود:« مَن ذُکِّرتُ عندَه فَلَم يُصَلِّ عَلَيَّ فقد شَقي» کسي که نام من نزد او برده شود و صلوات نفرستد يقينا ستم کرده است .(78) از ابو دردا روايت کرده است که رسول خدا فرموده است :«مَن صَلّي عَلَيَّ حين يُصبَحُ عَشراً وَ حينَ يُمسي عَشراً اَدرَکَتهَ شفاعَتي» کسي که که هر صبح وشام ده بار بر من صلوات بفرستد شفاعت من او را فرا گيرد.(79)
پاسخ
سپاس شده توسط:
#15
دفاع ازبني اميه


يکي از مسائل که وهابيت بر خلاف ديدگاه مسلمين و تاريخ بشريت اقدام کرده اند انکار برخي از وقايع شهادت امام حسين (ع) و دفاع از بن اميه است. لذا ابن تيميه که شديدا در صدد دفاع از جنايات يزيد بن معاويه برآمده و با هر حيله و توجيهي در صدد پاک سازي شخصيت يزيد برامده ونسبت به شهادت امام حسين (ع) مي گويد :«يزيد راضي به کشتن حسين (ع) نبود و حتي از اين امر اظهار نا رضايتي کرد ».در جاي ديگر مي گويد : يزيد به کشتن حسين امر نکرد ، سر ها را نزد او نياوردند و با چوب بر دندان هاي حسين نزد بلکه اين عبيد الله ابن زياد بود که اين کار ها را انجام داد.(80) اما ساير اهل سنت در باره اي يزيد چنين مي گويد: تفتازاني :« حق اين است که رضايت يزيد به قتل حسين (ع) و خو شحالي او از اين امر واهانت به اهل بيت رسولخدا(ص) از جمله متواترات است و ما در کفر او شک نداريم لعنت خدا بر او و انصار واعوانش باد».(81)در جاي ديگر صريحا آوردن سر امام حسين(ع) را در شام انکار نموده مي گويد:»انتقال سر حسين به شام در زمان يزيد، اصل واساسي ندارد».(82)در حال که طبري نقل مي کند »آنگاه يزيد به مردم اجازه داد تا بر او وارد شوند . مردم داخل دارالاماره يزيد شدند؛ در حالي که سر حسين (ع) مقابلش بود و با چوب دستي خود بر گلوي حسين (ع) مي کوبيد.... شخصي از اصحاب رسولخدا (ص) به نام ابوبرزه اسلمي خطاب به يزيد گفت: آيا با چوب دستي ات برگلوي حسين(ع) مي کوبي؟آگاه باش !توچوبت را بر جايي مي کوبي که من ديدم رسولخدا(ص) آنجا را مي بوسيد.(83) ابن اثيرنقل مي گويد:«چون سرحسين(ع) به يزيد رسيد مقام درجه ابن زياد نزد يزيد بالا رفته، هدايايي به او عطا نمود و به جهت آنچه انجام داده بود او را مسرورساخت».(84)در جاي ديگر ابن تيميه به اسارت بردن حريم امام حسين(ع)را نيز انکار نموده مي گويد: «يزيدحريمي از حسين (ع) را به اسيري نگرفت ، بلکه اهل بيت او را اکرام نمود».(85) در حال که مورخين مشهور اهل سنت در اين باره مي گويد:طبري وديگران: «هنگاميکه اسرا را بر يزيد وارد کردند يحيي بن حکم با خواندن دوبيت ابن زياد را بر اين عمل توبيخ وسر زنش کرد ... ولي يزيد مشت محکمي به سينة او زد و به او گفت : ساکت باش!».(86) ابن اثير: «اهل بيت (امام) حسين (ع) هنگامي که به کوفه رسيدند ابن زياد آنان را حبس نمود و خبر آن را بر يزيد فرستاد ... آن گاه نامه اي از طرف يزيد به ابن زياد فرستاده شد و در آن امر نمود اسرا را به طرف شام ارسال دارد...».(87) در جاي ديگر ابن تيميه در دفاع از بني اميه مي گويد :بني اميه بر تمام افراد روي رمين حکومت داشتند و دولت اسلام در زمان آنان عزيز بود و تها اعتراض که مردم داشتند دو چيز بود : يکي بد گويي به علي (ع) و ديگري تاخير نماز اول وقت .(88) همو مي گويد :« سنت در زمان دولت بني اميه قوي تر و ظاهر تر از دولت بني عباس بود زيرا در دولت بني عباس تعدادي از شيعه و ديگران از اهل بدعت نفوذ کرد بودند ».(89) نظر ساير اهل سنت نسبت به بني اميه : اهل سنت شأن نزول آيه شريفه والشجره الملعونه في القران را صادق بر بني اميه مي دانند و به تعبير ابو الفدا مفسرين درمورد نزول اين آيه در شأن بني اميه اجماع دارند.(90) علي اصغر رضواني آورده است:« تفسير شجره ملعونه به بني اميه از بسياري اهل سنت وارد شده است ؛ از قبيل: حاکم نيشابوري ، خطيب بغدادي ، فخر رازي، خازن،سيوطي...».(91)
پاسخ
سپاس شده توسط:
#16
ديد گاه وهابيت نسبت به سائر مسلمين
از ديدگاه وهابي ها موّحد حقيقي و مسلمان واقعي وهابيون هستند اما سائر مسلمين معناي صحيح توحيد را نفهميدند لذا يا کافرند و يا دچار شرک وبي ايماني شده اند . رهبران اين گروه بار ها مسلمانان را با نام هاي مشرک ، کافر ، مرتد و غيره خوانده است . سيد محسن امين آورده است :«محمد بن عبدالوهاب در رسالة کشف الشبهات متجاوز از بيست وچهار بار مسلمانان را(جزوهابيان) مشرک خوانده است و بالغ بر بيست و پنج فقره مسلمانان را کافر، بت پرست، مرتد، منافق، منکر توحيد، دشمن توحيد، دشمنان خدا، مدعيان اسلام ، اهل باطل، نادانان و شياطين خوانده و چنين گفته که کافران نادان و بت پرستان ، داناتر از اينگونه مسلمانانندو شيطان پيشواي ايشان و سر سلسله آنان است و تعبيراتي ديگر زشت تر ودور از نزاکت وادب» .(92) همو در جاي ديگر مي نگارد: وقتي سعود بن عبدالعزيز که از هم پيمانان و همکاران محمد بن عبدالوهاب بود در مکه آمد و سخراني ايراد کرد چنين گفت:« همه مسلمانان جز وهابي ها مشرکند و با پيروي از آئين وهابيت مسلمان مي شوند ما مردم و تمام قبائل را با اين شمشير به اسلام فرا مي خوانيم» .وي مي افزايد:« خداراسپاس بگوئيد که شما را از شرک نجات داد و به اسلام هدايت کرد و من شما را دعوت مي کنم که تنها خدا را بپرستيد و از شرکي که گرفتارش شديد دست بکشيد».(93) محمد بن عبدالوهاب عباراتي دارد که به خوبي فهميده مي شود وي معتقد به کفر تمام مردم قبل از خودش و دعوتش بوده است و تنها او بوده که معناي توحيد را فهميده و اورده است او مي گويد:«... من در آنوقت معناي لا اله الّا الله را نمي دانستم و نيز دين اسلام را نمي فهميدم ، قبل از اين خيري که خداوند بر من منّت گذاشت . و نيز در بين مشايخم هيچ کس وجود نداشت که اين معنا را درک کند . پس هر کس از علماي عارض گمان کند که معناي لااله الّا الله را فهميده و يا معناي اسلام را قبل از اين وقت شناخته ، يا گمان کرده که احدي از مشايخ اين معنا را فهميده اند، دروغ وافتراء بسته و امر را بر مردم مشتبه کرده است و خودش را به چيزي نسبت داده که در او نيست» .(94) محمد بن عبدالوهاب نسبت به مسلمانان معاصر نيز همين نگاه را دارد و آنها را بت پرست و بد تر از مشرکين قريش مي داند و مي گويد: « بسياري از اهل اين زمان از خدايان پرستيده شده به جز هبل ويغوث و نسر ولات وعزّي و منات را نمي شناسند . اگر فهمي درستي داشتند مي فهميدند مقاماتي که امروزه پرستيده مي شود ، از بشر ودرخت وسنگ ونحو اين ها از خورشيد وماه و ادريس وابو حديده و نحو اين ها ، از قبيل عبادت همان بت ها است ».همو در جاي ديگر مي گويد:«درجة شرک کف
نويسنده: م.ح
پاسخ
سپاس شده توسط:


پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان