تا اینکه رفتید سراغ «خداحافظ رفیق»!
نه، نه. بعدش بلافاصله فیلم قیصر بود... قیصر که در واقع نقطهی مقابل «بیگانه بیا» محسوب میشد. یعنی کاملا ایرانی، هویت ایرانی و آنقدر ایرانی که همه چیزش، اجزایش، سلولهایش مطلقا ایرانی بود و هنوزهم این فیلم اگر اعتباری دارد مال همان است و خب مسایلی در رابطه با این هست که من دوست ندارم، از جمله نطفهی اصلی قصه فیلم و موضوع تجاوز به یک دختر، در جامعهای که فرهنگ آن طوری است که آن دختر ناگزیر به خودکشیست و قاتل حتا سربلند هم میتواند باشد. بله، آن داستان دیگریست البته. به هرحال این دومین کار بود و کاری موفق که در سینم ای ایران اثر گذاشت.
شما اولین کسی هستید که برای خواندن ترانهی فارسی به فرهاد مراجعه کردید؛ همینطور است؟
قبل از آن آقای تورج نگهبان، اگر اشتباه نکنم، برای فیلم «بانوی زیبای من» به فرهاد مراجعه کرده بود و فرهاد هم خوانده بود...
به فارسی؟
بله، به فارسی. البته ترجمهای بود از شعرانگلیسی. یعنی دیگر ایرانی نبود و فقط فارسی بود؛ و فرهاد با وجود اینکه تمام عمرش غیرایرانی خوانده بود، او جاز میخواند و با بلاک کتز همکاری داشت. جوانهای همسن من یادشان هست، به هر حال او زخم خورده بود و کاری نبود که او را راضی کرده باشد و ترغیب کرده باشد به ادامهی خواندن به زبان فارسی.
ولی شما چطور شد که به فرهاد مراجعه کردید؟ علت انتخاب شما چه بود، با آن همه خوانندهای که آن زمان وجود داشت؟
جالب این است که خود فرهاد میگفت، این همه هستند به این خوبی میخوانند، چرا من باید بخوانم؟ واقعا با اصرار من بود. من او را به عنوان صدای متفاوت، اینطوری بگویم...، چون کنسرتی در امجدیه بود که اگر کسی یادش باشد، حدود ۲۰هزارنفر آدم آن کنسرت را دیدند. فرهاد فارسی نمیخواند و... خب من او را از کوچینی میشناختم و از صدایش لذت میبردم. صدای متفاوتی میخواستم که این کار به عنوان موسیقی متن روی فیلم باشد. موسیقی پاپ متداول آن روز هم، آن جنسی نبود که میخواستم. از این بابت بود که به فرهاد اصرار فراوانی کردم، که به هرحال آمد و لطف کرد و خواند. ترانهی «مرد تنها» برای اولینبار روی فیلم ایرانی، فیلم «رضا موتوری» به عنوان موسیقی متن ارائه شد.
بیشتر آهنگهایی که شما ساختهاید روی فیلمهای مسعود کیمیایی است. علتش، دوستی قدیمیای است که با او داشتید یا این که واقعا کار او را به کار دیگران ترجیح میدادید؟
من و مسعود کیمیایی از ده یازدهسالگی باهم زندگی کردیم، فیلم دیدیم و خب مشوق من برای اینکه موزیک بسازم خود مسعود بود. وقتی فیلم میدیدیم و از سینم ا میآمدیم بیرون، تازه تعریف آن فیلم دوباره از زبان او برای خودش دنیایی بود و ارزش زیاد و زیبایی داشت. من حتا فیلم دیدن را از او یاد گرفتم. یعنی ارتباط من با او بافت دیرینهای دارد؛ و کارکردن من با مسعود طبیعتا موفقتر بوده، چون او لحظاتی که برای فیلم کار میکرد، برای صداهای فیلم فکر میکرد، برای موسیقی امکان میگذاشت. یعنی جا میگذاشت، پاساژی میگذاشت و میخواست که جای موسیقی باشد. از این بابت در فیلماش روشن است و حتا میتواند الگو باشد. دیگر فیلمسازان هم همین کار را میخواستند بکنند، ولی به موسیقی آنجور رخصت نمیدادند. مثلا فرض کنید یک سکانس تمام میشد از فیلم و بلافاصله سکانس بعدی میخواست شروع بشود و این شروع شدن نه اجازه میداد موسیقی تایید کند آن قسمت را یا... در واقع کار خودش را انجام بدهد و بیننده را با آن حسی که آن قسمت را دیده، جذب کامل بکند. ولی خب من یک سلیقهی سینم ایی داشتم که در اثر دیدن فیلم بود و به قول مسعود، دانشگاه ما خود سینم ا بود؛ و بعد در اثر آن فیلمهایی که من دیدم، وقتی موفق شدم، کار نمیکردم، و اصلا به پول فکر نمیکردم. فکر میکردم اول باید فیلم را دوست داشته باشم.
از میان ترانه سراها چطور؟ شما بیشتر با شهیار قنبری کار کردید؟ همخوانی ویژهای با ترانههای قنبری دارید یا اینکه اتفاقی بوده؟
شاید بشود گفت اتفاقی بوده. چون با شهیار قنبری من زندگی قبل از کار نداشتم. در کار با او آشنا شدم و اولین کاری که با او انجام دادم همین «مرد تنها» بود. ولی او قبلا ترانه کار کرده بود و این «مرد تنها» را در واقع در استودیو طنین به خواست من نوشت و فرهاد خواند. بیشتر با او کار کردم برای اینکه جنس شعرش، جنس کلامش... مثلا همین «مرد تنها» شعری است برای ترانهای که وزن و قافیهی معین و یک اندازه و متداول روز را ندارد. کلاملا تازه است، تازگی دارد از این بابت، تازگی داشت!
علت همکاری زیاد شما با فرهاد هم شاید برای این است که صدای او را ترجیح میدادید؟
در این شک نداریم. البته وقتی با فرهاد کار کردم، صدایش را کسی نشنیده بود به آن شکل که فارسی بخواند و اولین کار همین «مرد تنها» بود و دومیاش هم «جمعه». فرهاد تمام زیباییهایی را که من حس میکردم و او هم توان درکش را داشت به زیبایی بیان کرد و همینطور کارهای شهیار. خب من کارهایی که درست کردم برای شرکت ترانه شاید از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نکند. اما اشعارش را، همه را من از میان اشعار فرض کنید عزیزمان شهریار قنبری، ایرج جنتی عطایی و از اشعار شاملو و حتا آن متل کودکانهی گنجشکک اشی مشی، انتخاب میکردم. این است که من به عنوان مجری، تولیدکننده در واقع، خودم سراغ شعری میرفتم، آن را ترانه میکردم. مسئول تولیدات بودم و هستم.