باغ خیال دلنوشته های من | *پریسا* | کاربر انجمن

[*پریسا*]

بزرگترین معجزه خدا عشق بود اما جاهلان چشمانشان را بستند و باز معجزه خواستند

[*پریسا*]

چه واژه ی عجیبی است عشق ، در سه حرف خلاصه می شود اما دنیایی ناگفته ها دارد

[*پریسا*]

روزگار غریبی است ، روباه هم از گزند مکاران در امان نیست

[*پریسا*]

پیکرگنهکارم را در بیابانی دفن کنید
شاید خدا گناهانم را بخشید و روحم را توسط فرشتگانش به جنگلی خوش آب و هوا فرستاد
بهتر از آن است که در جنگلی خوش آب وهوا دفن شوم و روحم به بیابانی برده شود

[*پریسا*]

عشق را عبث و بیهوده نامیدیم ... غافل از اینکه بزرگترین نعمت خدادادی بود

[*پریسا*]

خدایا به قلب شکسته ی من قدرت بده ... قدرت فراموش کردن

[*پریسا*]

حتی اگر مثل سنگ سخت باشی باز هم عشق همچون آب راهی برای عبور از تو پیدا می کند

و تو را اسیر خود می کند در وجودت رخنه می کند و به مرور

نرم و صیقلی میشوی و در برابر عشق سر تعظیم فرود می آوری

همان طور که سنگ نیز پس از گذشت زمانی ، حتی طولانی

در برابر آب تسلیم می شود

[*پریسا*]

چگونه نام خود را آدم می گذاریم وقتی از بزرگترین نعمت خالق ... عشق ... به دوریم

[*پریسا*]

روی قلب خسته ی من فقط یه اسم حک شده ، یه اسم دست نیافتنی
اسم تو !
تویی که با نگاهت منو عاشق کردی
روزها و شب ها می گذره و من هنوز در پی اینم که اگه نگاهتو اشتباه خوندم اگه اون چیزی که تو نگات بود عشق نبود پس چی بوده

[barfarazeshab]

وقتي که عاشقي بهاري زيبا و شاداب چون گل هميشه بهار و هميشه بهار مي ماني