روز هفتم محرم
حضرت علی اصغر علیه السلام
اصغر که به سوز تشنگی تاب نداشت یک لحظه زکثرت عطش خواب نداشت
مظلوم نبود کس چو عباس حسین سقا شده بود، جرعه ای آب نداشت
برگشت زجبهه کودک عاشورا زیبا گوهر مشبک عاشورا
فریاد بلند نفرت از دشمن داشت قنداق شهید کوچک عاشورا
یکى از فرزندان امام حسین (ع) که شیر خوار بود و از تشنگى، روز عاشورا بى تاب شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: از یاران و فرزندانم، کسى جز این کودک نمانده است. نمی ببینید که چگونه از تشنگى بى تاب است؟ در”نفس المهموم” آمده است که فرمود: ” ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل”در حال گفتگو بود که تیرى از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر (ع) را درید. امام حسین(ع) خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشید.
در کتابهاى مقتل، هم از”على اصغر”(ع) یاد شده،هم از طفل رضیع (کودک شیرخوار)و در اینکه دو کودک بوده یا هر دو یکى است، اختلاف است.
در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: “السلام على عبد الله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمى الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح بالسهم فى حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الاسدى”. و در یکى از زیارتنامه هاى عاشورا آمده است:” و على ولدک على الاصغر الذى فجعت به” ز این کودک،با عنوانهاى شیرخواره، شش ماهه، باب الحوایج، طفل رضیع و…یاد می شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمى است که در ارتباط با او آورده می شود.
على اصغر را باب الحوائج می دانند،گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، امّا مقامش نزد خدا والاست.
نقل شده: که روزی (کمیت) شاعرمعروف به حضور حضرت صادق علیه السلام رسید،
حضرت فرمود:
یا کُمَیتُ اَنشِدنی فی جَدِّیَ الحسین (ع) فَلما اَنشَدَ کُمَیتُ اَبیاتاً فی مُصیبه الامام علیه السلام بَکیَ الامام بُکاء ًشدیداً وبَکَت النِّسوه و اهل حریمه وصَحنَ فی حجرا تهن
کمیت ! درباره جد ما حسین (ع) شعری بگو، همزمان با سرودن شعر، امام صادق به شدت گریه کرد با نوان وا هل خانه نیز در اتاق خودشان ناله زدند واشک ریختند.
اِذ خَرجت جارِیَه مِن خَلفِ الَّستر مِن حُجَرات الحَرم وفی یَدِها طفلٌ صغیر رَضیعٌ فَوَضَعَته فی حِجرِ الاِمام فاَشتَدَّ حینئذٍ بُکاء الامام فی غایهِ الاِشتداد وعَلا صَوته الشریف و عَلَت اَصواتُ النِّساء الطاهرات خلف الاَستارِِمِن الحجرات
در این زمان بانویی که کودک شیر خواری به دست داشت از اتاق بیرون آمده و کودک را در دامان امام علیه السلام قرارداد، گریه امام این بار بیشتر شده وصدای شریفشان بلند شد وبانوان در خانه نیز به صدای بلند گریستند.
ظاهرأ منظور از این کار یا دآوری شهادت علی اصغر وسنگدلی قاتل وی حرمله بن کا هل اسدی بوده است.
تلخ تر از مرگ
مرحوم حا ئری ما زندرا نی در کتاب معالی السبطین آورده که:ازبقرا ط حکیم پرسیدند در ذائقه ا نسان چه چیزی ازمرگ تلخ تر است؟
گفت:تلخ تر از مرگ در ذائقه ا نسان کریم این است که از شخص لئیم حاجتی بخوا هد
فَما حال الحسین الکریم بن الکریم حینَ رَفع رَضیعَه علی یَدیه و طَلب لَه جُرعَه مِنَ الماء مِن اللؤماء اللُّعَناء اَهل الکوفه
پس چگونه بود حال حضرت حسین، این کریم فرزند کریم آن زمانی که کودک شیر خوار خود راروی دو دست بلند کرد و برایش جرعه آب ،از کوفیان پست ولعنت شده خواست
کیفیت شهادت علی اصغر(ع)
وَلَمّا رَأی الحُسین علیه السلام مَصارِعَ فَتَیانِهُ وَاَحَِبَّته عَزَمَ علی لِقاءِ الْقَوم بِمُهجَته و نادی هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حرم رسول الله صلی الله علیه وآله، هَل مِن مُوحِّد یَخافُ الله فینا، هَل مِن مُغیثٍ یُغیثُنا یَرجُو الله بِاِ غاثَتِنا هَل مِن مُعین
یَرجوا ما عِندِ الله فی اعانَتِنا ، فَارْتَفعت اَصوات النِّساء بِالعَویل فَتَقَدَّم اِلی بابِ الْخَیمه و قال لِزینَبَ ناوِلینی وَلَدیَ الصَّغیرَ حَتّی اُوَدِّعه فَأخَذَه واَو ما اِلَیه لِیُقَبِّله فَرَماهُ حَرمَلهُ بنُ الکاهِلِ الاَسَدی لَعنَه الله تعالی بِسَهم فَوقع فی نَحرِه فَذَبَحَهُ، فَقال لِزِیْنَب خُذیهِ ثُمَّ تَلَقّی الدَّمَ بِکَفَّیه فَلما اِمْتَلأتا رَمی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّماءِ ثُم قالَ هَوَّن علی ما نَزَلَ بی اَنَّهُ بِعَین الله.
با به شهادت رسیدن جوانان بنی هاشم ویاران حضرت حسین علیه السلام، امام خود، با تمام وجود برای رزم با دشمن، به سویشان رفت در حا لیکه با نگ می زد:آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله دفاع گند؟آیا موحدی هست که به خا طرما از خدا بترسد؟ آیا فریاد رسی هست که با امید به خدا به فریادما برسد؟آیا یاوری هست که با امید به آنچه در نزد خداست به یاری ما بشتابد؟ در این هنگام از میان بانوان در خیمه شیونی بر خاست پس امام علیه السلام به کنار خیمه رفته وخطاب به زینب فرمود کودکم را بیاور تا با او خدا حا فظی کنم
حضرت کودک را گرفت تا ب
بوسد در این زمان حرمله بن کاهل اسدی لعنه الله علیه به سوی او انداخت تیر به گلویش نشست وآن را برید پس حضرت به زینب فرمود او را بگیر. سپس خون را در هردودست جمع کرده و به سوی آسمان پاشید وفرمود:آنچه بر من وارد آمد برایم آسان است، چون در محضر خدا است.
قالَ الْباقِرُ عَلیه السلام : فَلَم یَسقُط مِن ذلکَ الدَّمِ قَطرَه الی الارض
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: که قطره ای از آن خون بر زمین نیفتادو
وقال اِبنُ نما: ثُم حَمَلَه فَوَضَعه مَعَ قَتلی اَهْلبَیته
سپس امام علیه السلام علی اصغر را برده ودر کنار شهدای بنی هاشم قرار داده.
شهادت علی اصغر به روایت ابی مخنف
زمانیکه حضرت امام حسین (ع) با ام کلثوم در باره علی اصغر سخن می گفت او عرض کرد قدری آب برایش تهیه کن
حضرت طفل را گرفت وسوی مردم بردوفرمود:شما برادرم و فرزندا نم ویارا نم را کشتید وغیر از این طفل کسی با قی نمانده ، او مثل ما هی از آب جدا شده می ماند شربتی از آب به وی بدهید.
طفل از این گوش تا آن گوش گلویش بریده شد آنگاه طفل را بر گرداندو خون بر
سینه اش جاری بود، در خیمه گذاشت و مطالبی فرمود که حاکی از شکایت مردم به خداوند متعال بود.
در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: “السلام على عبد الله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمى الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح بالسهم فى حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الاسدى”. و در یکى از زیارتنامه هاى عاشورا آمده است:” و على ولدک على الاصغر الذى فجعت به”
مصیبت حضرت علی اصغر(ع)
امام حسین(ع) پشت خیام حرم آمد و فرمود: ای خواهرم، کودک صغیرم را بیاور تا او را ببینم و با او وداع
کنم. آن حضرت که تشنگی او را دیدند، او را به طرف لشگر دشمن بردند و فرمودند:
ِان لَم تَرحَمُونی فَارَحِموا هذا الرَّضیع اما تَرَونَهُ کَیفَ یتلظّی عَطَشا.
ای قوم، اگر به من رحم نمی کنید، به این شیرخواره رحم کنید. مگر نمی بینید که از تشنگی چگونه بخود
میپیچد و لبها را باز و بسته می کند.
حرمله می گوید: در کربلا سه تیر سه شعبه زهر آلود داشتم. با یکی از آنها گلوی علی اصغر(ع) را روی
دست پدرش،حسین(ع) پاره کردم وبا دیگری آنگاه که حسین(ع) دامن خودرا بالا زد تا خون از چهره پاک
کند ، قلب او را شکافتم . و دیگری گلـوی طفل دیگری بنام عبدالله بن حـسن را در حالی در دامن عمـویش
حسین(ع) بود، پاره کردم.
امام حسین(ع) دستهای خود را زیر گلوی شیرخواره گرفتند و خونهای مبارکشان را بطرف بالا می ریخت.
ایشان از اسب پیـاده شدند و با غلاف شمشیر قـبر کوچکی را در زمین ایجــاد کرده و آن کودکِ بخونِ گــلو
آغشته را در همان جا دفن کردند.