ارسالها: 113
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۱
اعتبار:
131
سپاسها: 11
286 سپاس گرفتهشده در 99 ارسال
آخریه خیلی خوشگل بود....c
فرهاد تیشه میزد تا نشنود صدای کسانی را که می گفتند ، دوستت ندارد.......
ارسالها: 4,700
موضوعها: 250
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۱
اعتبار:
280
سپاسها: 524
1900 سپاس گرفتهشده در 1599 ارسال
آخی مسی عسیسم خوکشل بود
خدایا!
کودکان گل فروش را می بینی؟!
مردان خانه به دوش،
دخترکان تن- فروش،
مادران سیاه پوش،
کاسبان دین فروش،
محراب های فرش پوش،
پدران کلیه فروش،
زبان های عشق فروش،
انسانهای آدم فروش،
همه رامی بینی؟!
می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم،
دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد رفیق…!!!.zaps.
ارسالها: 1,870
موضوعها: 41
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
اعتبار:
16
سپاسها: 965
1522 سپاس گرفتهشده در 1030 ارسال
ابتکارات جالبی بود
حکایت من ، حکایت کسی ست که عاشق دریا بود اما قایق نداشت.
دلباخته سفر بود همسفر نداشت
زخم داشت اما ننالید گریه کرد اما اشک نریخت .
حکایت من ، حکایت چوپان بی گله .
و ساربان بی شتر است ...
حکایت کسی که پر از فریاد بود .......
اما سکوت کرد ...
ارسالها: 118
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: آبان ۱۳۹۱
اعتبار:
3
سپاسها: 180
127 سپاس گرفتهشده در 74 ارسال
مرسی ولی من از اینجور نقاشی ها چندان خوشم نمیاد