امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالا تو هی قِل بخور...
#1
بچه تر که بودم وقتی مهمان می آمد
مانند یک گربه جلویشان قِل میخوردم و تمام شیرین کارهایی که بلد بودم انجام میدادم تا بیشتر بمانند.
فقط میخواستم بیشتر بمانند.
دیرتر بروند.
اصلاً نروند
.بعد مامان من را میبرد به گوشه ای و میگفت هیچ وقت اصرار نکن.
هر کسی خودش دوست داشته باشد می مانَد.
بیشتر هم می ماند.
مامان هیچ وقت اهل تعارف کردن نبود.
اما من باز مهمان بعدی که می آمد می رفتم جلویش قِل میخوردم که بمان.
دیرتر برو.
بزرگتر که شدم وقتی جلوی دوستم قِل میخوردم که بماند و آن قدر قِل خوردم و افتادم روی سراشیبی و پرت شدم
فهمیدم مامان راست میگفت.
مهمان و دوست و شوهر و همسر ندارد.
هر کسی بخواهد می ماند.
نخواهد میرود.
حالا تو هی قِل بخور...هی شیرین کاری کن...
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
امممم حقیقته Tongue
عشق آن است،که یوسف بخورد شلاقی،
       درد تا مغزه سرُ جانِ زلیخا برود!
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
هیچ کسو نمیشه بزور نگه داشت
هرچی بیشتر خواهش و تلاش کنی بمونه زود تر میره
چگونه خضر نشد خسته از گذشتن عمر؟!
که عمر بگذرد اما... به دلبخواه تو نه...
.
سجاد شهیدی
 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  حالا اون یه دستی که جا مونده رو خودت بساز. می تونی؟ sadaf 0 298 ۰۷-۰۸-۹۳، ۰۷:۱۵ ب.ظ
آخرین ارسال: sadaf

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
4 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
d.ali (۲۹-۱۰-۹۷, ۰۷:۵۸ ق.ظ)، ♥هستی♥ (۲۹-۱۰-۹۷, ۰۱:۴۸ ب.ظ)، taranomi (۲۸-۱۰-۹۷, ۱۰:۵۲ ب.ظ)، minaa (۲۹-۱۰-۹۷, ۱۲:۳۶ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان