۳۱-۰۶-۹۳، ۰۱:۱۳ ب.ظ
زندگی نامه استيون هاوکينگ
استيون هاوکينگ در سال 1942 در انگلستان زاده شد. به دليل علاقه بسيار به رياضي و فيزيک، در رشته فيزيک نظري در دانشگاه کمبريج مشغول به تحصيل شد. در حين تحصيل اندک اندک آثار يک بيماري مرموز در او ظاهر گشت و خيلي زود مشخص شد که اين بيماري، موتور نورون يا E.L.S است كه سلولهاي حركتي دستگاه عصبي مرکزي و محيطي را از کار مياندازد. در سال 1962، پزشکان که شاهد پيشرفت سريع بيماري او بودند، به او گفتند دو سال بيشتر زنده نخواهد ماند زيرا تجربه پزشکي نشان داده که رهايي از اين بيماري ترسناک غيرممکن است. اما او خود چنين اعتقادي نداشت. عمل و اقدام او نشان ميداد که گر چه آرام آرام حرکات دست و پايش را از دست داد و مجبور شد بر روي چرخ متحرک بنشيند، اما نور اميدي در دل به او ميگفت که او زنده خواهند ماند و معجزهاي رخ خواهد داد و چنين شد.
او در دانشگاه با همسرش "جين وايلد" آشنا شد. ظهور و حضور او در زندگي هاوکينگ نقطه عطفي بود. او ميگويد : غير يک از مورد ابتلاء به بيماري E.L.S ، تقريبا در ديگر موارد زندگي بخت با من يار بوده است. او همواره در اين مورد بر نقش همسرش در فائق آمدن بر مشکلات بيماري خود تاکيد ميورزد: به ياري همسرم جين و فرزندانم زندگي من بطور نسبي به روال عاري ميگذرد و موفقيت قرين من بوده است.
هاوکينگ در سال 1965، با جين ازدواج ميکند. همسرش يک مسيحي معتقد و دکتراي ادبيات پرتغالي است. در همان سال، بيماري او تشديد ميشود و ابتلا به ذات الريه، پزشکان را مجبور به انجام عمل جراجي بر روي ناي او ميسازد. او که اعصاب حرکتي خود را قبلا بکلي از دست داده بود، توانايي سخن گفتن را نيز از دست ميدهد و از تمامي بدنش، تنها يکي دو انگشت دست خود را ميتواند تکان دهد. يکي از اساتيد دانشگاه، با استفاده از يک برنامه رايانهاي ارتباطي، دستگاهي به نام "مرکز زنده" براي او ميسازد تا بر چرخ متحرک خود سوار کند و به کمک يکي دو انگشت خود، افکارش را به رايانه منتقل کند تا به صوت تبديل شود و بدين ترتيب هاوکينگ بتواند با دنياي اطراف ارتباط برقرار کند.
هاوکينگ که سرزندگي و شوخ طبعي را در ذات خود پرورش داده است همواره تحصيل در رشته فيزيک نظري را خوش اقبالي ديگر خود به شمار ميآورد: خوش اقبالي ديگر من گزينش فيزيک نظري است چرا که در اين رشته همه چيز در ذهن انسان ميگذرد، در نتيجه معلوليت من نتوانسته مانعي جدي براي من ايجاد کند.
هاوکينگ احتمالا معروفترين دانشمند زنده جهان است. او نامدارترين فيزيکدان تاريخ است که جايزه نوبل را از آن خود نکرده است، شايد بدين دليل که کارهاي او تاکنون ثابت نشده باقي مانده است. هاوکينگ در سال 1970 به همراه دوست و همکارش راجر پنروز، اولين اثر مشترک علمي خود را عرضه کرد و در آن نشان دادند که هر پاسخ معادله نسبت عام انشتين متضمن وجود يک مرز تکينگي براي زمان و فضا در گذشته است. بدين ترتيب او در اثبات نظريه مهبانگ (انفجار بزرگ) با استفاده از تئوري نسبت عام کوشيد. در سال 1973 در کار مشترکي با جرج آليس به تشريح ساختمان کلان فضا ـ زمان پرداخت که يک اثر بسيار فني و دشوار است. در دهه 1970 به طور متمرکز بر روي سياهچالهها کار کرد و به فرموله کردن بخار شدن کوانتمي سياهچالهها موفق شد که اکنون به "تابش هاوکينگ" معروف است. او در اين دوره کتابها و مقالات متعدد ديگري نيز منتشر کرد و در آن با بيان رياضي و فني، تئوريهاي فيزيک نظري جديد را کاويد. رياضيات در نظر او بسيار زيبا و دوستداشتني است. کارهاي برجسته او در زمينه بکارگيري رياضيات در فيزيک نظري، او را تا مقام استاد لوکازين(Lucasian) رياضيات دانشگاه کمبريج ارتقاء داد. پيش از آن، اين کرسي مهم تنها به نيوتن و پل ديراک تعلق داشت.
در سال 1998، کتاب "تاريخچه زمان" را منتشر کرد و در آن کوشيد بدون بکار بردن فرمولهاي خشک رياضي، سرگذشت و سرنوشت جهان را توضيح دهد، تنها فرمول بکار رفته در اين کتاب، فرمول معروف هم ارزي جرم و انرژي انشتين (E = mc2) است. او هدف از نوشتن اين کتاب را نشان دادن راه طي شده در جهت فهم جهان ذکر ميکند و ميگويد: بر آن شدم که کتابي درباره زمان و مکان بنويسم که مورد استفاده همگان باشد. مفاهيم اساسي مربوط به سرچشمه و سرنوشت هستي را ميتوان بدون استفاده از رياضيات چنان تشريح کرد که براي افراد عادي نيز مفهوم واقع گردد. او در اين کتاب درصد پاسخگويي به پرسشهايي از اين دست بر آمده است: جهان از کجا آمده؟ چگونه وچرا بنياد گرفته؟ آيا پاياني بر آن متصور است و اگر آري، چگونه؟
او در اين کتاب سعي دارد به زبان ساده مدل دقيق افت و خيز خلاء و جهش همه هستي را در آغاز زمان، يعني مدل "جهان چونان يک تابع موجي" را تشريح کند. کتاب او به سرعت فروش ميليوني پيدا ميکند و در اندک زماني درصدر پرفروشترين کتاب عمومي علمي جهان مينشيند. اين کتاب پرخوانندهترين کتابي است که تاکنون درباره کيهانشناسي نوشته شده است. گرچه عدهاي، بيماري و وضعيت استثنائي هاوکينگ را در اقبال عمومي به اين کتاب بيتاثير ندانستهاند، اما عمومي کردن دانش و پرداختن به مسائل معنا و هدف که دغدغه همه مردمان است قطعا نقش عمدهتري داشته است. او بدين دغدغه پرداخته است که از کجا آمدهايم و به کجا ميرويم.
چند سال بعد، در سال 2001 او کتاب "جهان در پوست گردو" را نوشت و در آن به تبيين بيشتر نظريهها در مورد سياهچالهها و چگونگي دستيابي به نظريه واحد در تبيين و تفسير جهان پرداخت. او شوخ طبعانه در مصاحبه با لاري لينگ گفت: بر سياهچالهها نور تاباندهام! با وجود سعي او در سادهنويسي کتاب قبلي، برخي بر او خرده گرفته بودند که کتاب، واجد مطالب دشوار و سنگين فهم است. او مدعي است در کتاب دوم مطالب را سادهتر نوشته و با ارائه تصاوير بسيار در صفحات کتاب، خشکي و سنگيني و يکنواختي کتاب قبلي را از آن ستانده است. خودش ميگويد: اميدوارم در طي اين سالها آموخته باشم که چنان بنويسم که به سادگي فهميده شود. وقتي از او پرسيدند که پس از اين کار چه خواهي کرد، پاسخ داد: شايد روزي زندگينامه خود را بنويسم اما عجلهاي براي اين کار ندارم،کارهاي علمي زيادي دارم که نخست بايد آنها را انجام دهم.
نظريات هاوکينگ در طول زمان با تغييراتي همراه بوده است. او که زماني بشدت رهايي و خروج هر گونه نور و انرژي از سياهچالهها را رد ميکرد بعدها تغيير عقيده داد. زماني بسيار، همچون انشتين، معتقد و درصد دست يابي به "نظريه واحد" در يکپارچگي نيروهاي بنيادين جهان و تفسير و تبيين سرنوشت هستي بود و زمان رسيدن به آن را بسيار نزديک اعلام ميکرد، اما اخيرا از آن دست شسته و به گونهاي زمينه کاوش در جهان هستي را براي آيندگان نيز قائل شده است. ذهن او همواره در جستجوست. خود او ميگويد: من کودکي هستم که هرگز بزرگ نشدم، چون همواره ميپرسم چگونه و چرا؟ من ميخواهم پاسخها را بدانم. من از زندگي لذت ميبرم. تا آنجا که بتوانم راهم را دنبال خواهم کرد. آيا کار ديگري ميشود کرد؟
نويسنده: مسعود بينش
منبع: كتاب معجزه عقل کل
استيون هاوکينگ در سال 1942 در انگلستان زاده شد. به دليل علاقه بسيار به رياضي و فيزيک، در رشته فيزيک نظري در دانشگاه کمبريج مشغول به تحصيل شد. در حين تحصيل اندک اندک آثار يک بيماري مرموز در او ظاهر گشت و خيلي زود مشخص شد که اين بيماري، موتور نورون يا E.L.S است كه سلولهاي حركتي دستگاه عصبي مرکزي و محيطي را از کار مياندازد. در سال 1962، پزشکان که شاهد پيشرفت سريع بيماري او بودند، به او گفتند دو سال بيشتر زنده نخواهد ماند زيرا تجربه پزشکي نشان داده که رهايي از اين بيماري ترسناک غيرممکن است. اما او خود چنين اعتقادي نداشت. عمل و اقدام او نشان ميداد که گر چه آرام آرام حرکات دست و پايش را از دست داد و مجبور شد بر روي چرخ متحرک بنشيند، اما نور اميدي در دل به او ميگفت که او زنده خواهند ماند و معجزهاي رخ خواهد داد و چنين شد.
او در دانشگاه با همسرش "جين وايلد" آشنا شد. ظهور و حضور او در زندگي هاوکينگ نقطه عطفي بود. او ميگويد : غير يک از مورد ابتلاء به بيماري E.L.S ، تقريبا در ديگر موارد زندگي بخت با من يار بوده است. او همواره در اين مورد بر نقش همسرش در فائق آمدن بر مشکلات بيماري خود تاکيد ميورزد: به ياري همسرم جين و فرزندانم زندگي من بطور نسبي به روال عاري ميگذرد و موفقيت قرين من بوده است.
هاوکينگ در سال 1965، با جين ازدواج ميکند. همسرش يک مسيحي معتقد و دکتراي ادبيات پرتغالي است. در همان سال، بيماري او تشديد ميشود و ابتلا به ذات الريه، پزشکان را مجبور به انجام عمل جراجي بر روي ناي او ميسازد. او که اعصاب حرکتي خود را قبلا بکلي از دست داده بود، توانايي سخن گفتن را نيز از دست ميدهد و از تمامي بدنش، تنها يکي دو انگشت دست خود را ميتواند تکان دهد. يکي از اساتيد دانشگاه، با استفاده از يک برنامه رايانهاي ارتباطي، دستگاهي به نام "مرکز زنده" براي او ميسازد تا بر چرخ متحرک خود سوار کند و به کمک يکي دو انگشت خود، افکارش را به رايانه منتقل کند تا به صوت تبديل شود و بدين ترتيب هاوکينگ بتواند با دنياي اطراف ارتباط برقرار کند.
هاوکينگ که سرزندگي و شوخ طبعي را در ذات خود پرورش داده است همواره تحصيل در رشته فيزيک نظري را خوش اقبالي ديگر خود به شمار ميآورد: خوش اقبالي ديگر من گزينش فيزيک نظري است چرا که در اين رشته همه چيز در ذهن انسان ميگذرد، در نتيجه معلوليت من نتوانسته مانعي جدي براي من ايجاد کند.
هاوکينگ احتمالا معروفترين دانشمند زنده جهان است. او نامدارترين فيزيکدان تاريخ است که جايزه نوبل را از آن خود نکرده است، شايد بدين دليل که کارهاي او تاکنون ثابت نشده باقي مانده است. هاوکينگ در سال 1970 به همراه دوست و همکارش راجر پنروز، اولين اثر مشترک علمي خود را عرضه کرد و در آن نشان دادند که هر پاسخ معادله نسبت عام انشتين متضمن وجود يک مرز تکينگي براي زمان و فضا در گذشته است. بدين ترتيب او در اثبات نظريه مهبانگ (انفجار بزرگ) با استفاده از تئوري نسبت عام کوشيد. در سال 1973 در کار مشترکي با جرج آليس به تشريح ساختمان کلان فضا ـ زمان پرداخت که يک اثر بسيار فني و دشوار است. در دهه 1970 به طور متمرکز بر روي سياهچالهها کار کرد و به فرموله کردن بخار شدن کوانتمي سياهچالهها موفق شد که اکنون به "تابش هاوکينگ" معروف است. او در اين دوره کتابها و مقالات متعدد ديگري نيز منتشر کرد و در آن با بيان رياضي و فني، تئوريهاي فيزيک نظري جديد را کاويد. رياضيات در نظر او بسيار زيبا و دوستداشتني است. کارهاي برجسته او در زمينه بکارگيري رياضيات در فيزيک نظري، او را تا مقام استاد لوکازين(Lucasian) رياضيات دانشگاه کمبريج ارتقاء داد. پيش از آن، اين کرسي مهم تنها به نيوتن و پل ديراک تعلق داشت.
در سال 1998، کتاب "تاريخچه زمان" را منتشر کرد و در آن کوشيد بدون بکار بردن فرمولهاي خشک رياضي، سرگذشت و سرنوشت جهان را توضيح دهد، تنها فرمول بکار رفته در اين کتاب، فرمول معروف هم ارزي جرم و انرژي انشتين (E = mc2) است. او هدف از نوشتن اين کتاب را نشان دادن راه طي شده در جهت فهم جهان ذکر ميکند و ميگويد: بر آن شدم که کتابي درباره زمان و مکان بنويسم که مورد استفاده همگان باشد. مفاهيم اساسي مربوط به سرچشمه و سرنوشت هستي را ميتوان بدون استفاده از رياضيات چنان تشريح کرد که براي افراد عادي نيز مفهوم واقع گردد. او در اين کتاب درصد پاسخگويي به پرسشهايي از اين دست بر آمده است: جهان از کجا آمده؟ چگونه وچرا بنياد گرفته؟ آيا پاياني بر آن متصور است و اگر آري، چگونه؟
او در اين کتاب سعي دارد به زبان ساده مدل دقيق افت و خيز خلاء و جهش همه هستي را در آغاز زمان، يعني مدل "جهان چونان يک تابع موجي" را تشريح کند. کتاب او به سرعت فروش ميليوني پيدا ميکند و در اندک زماني درصدر پرفروشترين کتاب عمومي علمي جهان مينشيند. اين کتاب پرخوانندهترين کتابي است که تاکنون درباره کيهانشناسي نوشته شده است. گرچه عدهاي، بيماري و وضعيت استثنائي هاوکينگ را در اقبال عمومي به اين کتاب بيتاثير ندانستهاند، اما عمومي کردن دانش و پرداختن به مسائل معنا و هدف که دغدغه همه مردمان است قطعا نقش عمدهتري داشته است. او بدين دغدغه پرداخته است که از کجا آمدهايم و به کجا ميرويم.
چند سال بعد، در سال 2001 او کتاب "جهان در پوست گردو" را نوشت و در آن به تبيين بيشتر نظريهها در مورد سياهچالهها و چگونگي دستيابي به نظريه واحد در تبيين و تفسير جهان پرداخت. او شوخ طبعانه در مصاحبه با لاري لينگ گفت: بر سياهچالهها نور تاباندهام! با وجود سعي او در سادهنويسي کتاب قبلي، برخي بر او خرده گرفته بودند که کتاب، واجد مطالب دشوار و سنگين فهم است. او مدعي است در کتاب دوم مطالب را سادهتر نوشته و با ارائه تصاوير بسيار در صفحات کتاب، خشکي و سنگيني و يکنواختي کتاب قبلي را از آن ستانده است. خودش ميگويد: اميدوارم در طي اين سالها آموخته باشم که چنان بنويسم که به سادگي فهميده شود. وقتي از او پرسيدند که پس از اين کار چه خواهي کرد، پاسخ داد: شايد روزي زندگينامه خود را بنويسم اما عجلهاي براي اين کار ندارم،کارهاي علمي زيادي دارم که نخست بايد آنها را انجام دهم.
نظريات هاوکينگ در طول زمان با تغييراتي همراه بوده است. او که زماني بشدت رهايي و خروج هر گونه نور و انرژي از سياهچالهها را رد ميکرد بعدها تغيير عقيده داد. زماني بسيار، همچون انشتين، معتقد و درصد دست يابي به "نظريه واحد" در يکپارچگي نيروهاي بنيادين جهان و تفسير و تبيين سرنوشت هستي بود و زمان رسيدن به آن را بسيار نزديک اعلام ميکرد، اما اخيرا از آن دست شسته و به گونهاي زمينه کاوش در جهان هستي را براي آيندگان نيز قائل شده است. ذهن او همواره در جستجوست. خود او ميگويد: من کودکي هستم که هرگز بزرگ نشدم، چون همواره ميپرسم چگونه و چرا؟ من ميخواهم پاسخها را بدانم. من از زندگي لذت ميبرم. تا آنجا که بتوانم راهم را دنبال خواهم کرد. آيا کار ديگري ميشود کرد؟
نويسنده: مسعود بينش
منبع: كتاب معجزه عقل کل
قلبم ایستاد.!
به تماشــای رفتنت...
به تماشــای رفتنت...