۱۶-۰۸-۹۶، ۰۷:۵۳ ب.ظ
در سال 1900 ماکس پلانگ،فیزیک دان آلمانی ،اظهار داشت که مواد گرمای جذب شده ی خود رابه صورت انرژی نوری منتشر می کنندواین انرژی تابش شده به صورت ناپیوسته یا کوانتومی است.براساس قواعد فیزیک کوانتوم،موج یامیدان،نتیجه ی حرکت ماده نبوده بلکه حرکت در درون ماده است.
کشف میدان های الکترو مغناطیسی باعث گردیدتا علم فیزیک به شناخت موجوداتی موفق شود که قدرت سازماندهی درونی داشته و خصوصیات روح رادارا هستند.با توسعه ی دامنه ی تحقیقات درباره ی میدان ها،در فیزیک کوانتوم ثابت شد که این میدان ها بنیادی تر از ماده اند.
تا دهه ی1930ذرات ابتدایی که اجزای آخری ماده به حساب می آمدند سه ذره الکترون،پروتون ونوترون بودند.امروزه درحد صد ذره ی ابتدایی کشف کرده ایم که از تشعشعات کیهانی یا تولید شده در آزمایشگاه ها می باشد.بعضی عمرشان خیلی کوتاه است،یک جزءبی نهایت کوچک از یک ثانیه،وبعضی مثل فوتون دوره ی وجودشان عملا نامحدود است.هایزنبرگ در کتاب شرح زندگانی خوداز تکرار این مطلب خسته نمی شود که:اتم ها شئ نیستند.
وقتی به سطح اتمی پایین می رویم عالم عینی فضا و زمان وجود ندارد.
اوپنهایمر می گوید:موضع الکترون ثابت نمی ماند،با زمان تغییر نمی کند،نه می توان گفت بی حرکت است ونه می توان گفت که حرکت می کند.در عین حال یک ذره ویک موج است.
ولفگانگ پاؤلی این ایده را بیان کرده است که “می توان گفت مسئله ی عمومی رابطه ی روح وبدن و میان درون و برون با تفاهم موازی بودن پسیکو فیزیک که قرن گذشته ارائه شده بود حل شده است.علم جدید شاید ما را با داخل کردن فرض متمم در خود فیزیک به تفاهم ارضاءکننده ی بیشتری در این ارتباط نزدیک کرده باشد.شاید این راه حل راضی کننده ای باشد که بتوانیم روح و بدن را مناظر متممی از یک واقعییت تعبیر کنیم”.
هایزنبرگ ثابت کرد که تعابیر فیزیک کلاسیک از مفاهیم پدیده،مشاهده واندازه گیری کامل نیست وباید تغیرات اساسی در آنها ایجاد گردد.ما قسمت اعظم اطلاعات خود را از جهان پیرامون توسط حس بینایی خود کسب می کنیم .این حس در فیزیک کلاسیک نقش اساسی بازی میکند.اما فیزیک معاصر معتقد است که یک مشاهده علاوه بر اثر گذاردن بر یک پدیده می تواند جنبه های متفاوتی از آن پدید آورد.در حقیقت مشاهده پذیر ومورد مشاهده جدایی ناپذیرند.این پدیده را اتحادشاهدومشهودو یا ناظرومنظور می گویند.
بر این اساس فیزیک کوانتوم ناظر را بخشی از جهان می داند که مشاهده و اندازه گیری اش پدیده ای را تغییر می دهد ویا حتی می سازد.بنا بر این در عالم فیزیک زندگی روز مره ی ما به صورت نقشه هایی از سایه بیان می شود.سایه ی آرنج من روی میز وسایه ی میز وسایه ی مرکب روی سایه ی کاغذ جریان دارد.اذعان صریح به این که فیزیک راجع به جهان سایه است یکی از پیشرفت های جدید چشمگیر است.
روان انسان وسایه ها:
سایه نیمه ی تاریک روان ماست که همیشه به واسطه فرافکنی از آن خلاص می شویم وزندگی سایه ی روشنی است که مواجه شدن با نیمه ی تاریک ،شخصیت یا سایه را ممکن می سازد.
کشف میدان های الکترو مغناطیسی باعث گردیدتا علم فیزیک به شناخت موجوداتی موفق شود که قدرت سازماندهی درونی داشته و خصوصیات روح رادارا هستند.با توسعه ی دامنه ی تحقیقات درباره ی میدان ها،در فیزیک کوانتوم ثابت شد که این میدان ها بنیادی تر از ماده اند.
تا دهه ی1930ذرات ابتدایی که اجزای آخری ماده به حساب می آمدند سه ذره الکترون،پروتون ونوترون بودند.امروزه درحد صد ذره ی ابتدایی کشف کرده ایم که از تشعشعات کیهانی یا تولید شده در آزمایشگاه ها می باشد.بعضی عمرشان خیلی کوتاه است،یک جزءبی نهایت کوچک از یک ثانیه،وبعضی مثل فوتون دوره ی وجودشان عملا نامحدود است.هایزنبرگ در کتاب شرح زندگانی خوداز تکرار این مطلب خسته نمی شود که:اتم ها شئ نیستند.
وقتی به سطح اتمی پایین می رویم عالم عینی فضا و زمان وجود ندارد.
اوپنهایمر می گوید:موضع الکترون ثابت نمی ماند،با زمان تغییر نمی کند،نه می توان گفت بی حرکت است ونه می توان گفت که حرکت می کند.در عین حال یک ذره ویک موج است.
ولفگانگ پاؤلی این ایده را بیان کرده است که “می توان گفت مسئله ی عمومی رابطه ی روح وبدن و میان درون و برون با تفاهم موازی بودن پسیکو فیزیک که قرن گذشته ارائه شده بود حل شده است.علم جدید شاید ما را با داخل کردن فرض متمم در خود فیزیک به تفاهم ارضاءکننده ی بیشتری در این ارتباط نزدیک کرده باشد.شاید این راه حل راضی کننده ای باشد که بتوانیم روح و بدن را مناظر متممی از یک واقعییت تعبیر کنیم”.
هایزنبرگ ثابت کرد که تعابیر فیزیک کلاسیک از مفاهیم پدیده،مشاهده واندازه گیری کامل نیست وباید تغیرات اساسی در آنها ایجاد گردد.ما قسمت اعظم اطلاعات خود را از جهان پیرامون توسط حس بینایی خود کسب می کنیم .این حس در فیزیک کلاسیک نقش اساسی بازی میکند.اما فیزیک معاصر معتقد است که یک مشاهده علاوه بر اثر گذاردن بر یک پدیده می تواند جنبه های متفاوتی از آن پدید آورد.در حقیقت مشاهده پذیر ومورد مشاهده جدایی ناپذیرند.این پدیده را اتحادشاهدومشهودو یا ناظرومنظور می گویند.
بر این اساس فیزیک کوانتوم ناظر را بخشی از جهان می داند که مشاهده و اندازه گیری اش پدیده ای را تغییر می دهد ویا حتی می سازد.بنا بر این در عالم فیزیک زندگی روز مره ی ما به صورت نقشه هایی از سایه بیان می شود.سایه ی آرنج من روی میز وسایه ی میز وسایه ی مرکب روی سایه ی کاغذ جریان دارد.اذعان صریح به این که فیزیک راجع به جهان سایه است یکی از پیشرفت های جدید چشمگیر است.
روان انسان وسایه ها:
سایه نیمه ی تاریک روان ماست که همیشه به واسطه فرافکنی از آن خلاص می شویم وزندگی سایه ی روشنی است که مواجه شدن با نیمه ی تاریک ،شخصیت یا سایه را ممکن می سازد.