ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
خالی
من ، خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی و غربت
گیج و مبهوت بین بودن و نبودن
عشق ، آخرین همسفر من
مثل تو منو رها کرد
حالا دستام مونده و تنهایی محض
ای دریغ از من ، که بیخود مثل تو
گم شدم ، گم شدم تو ظلمت تن
ای دریغ از تو ، که مثل عکس عشق
هنوزم داد می زنی تو آیینه ی من
وای ، گریه مون هیچ ، خنده مون هیچ
باخته و برنده مون هیچ
تنها آغوش تو مونده ، غیر از اون هیچ
ای ، ای مثل من تک و تنها
دستامو بگیر که عمر رفت
همه چی تویی ، زمین و آسمون هیچ
در تو می بینم ، همه بود و نبود
بیا پر کن منو ای خورشید دلسرد
بی تو می میرم ، مثل قلب چراغ
نور تو بودی ، کی منو از تو جدا کرد
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
دلبر
تو ای بال و پر من
رفيق سفر من
ميميرم اگه سايت نباشه رو سر من
تو اي خود خود عشق
که بي تو نفسم نيست
کجا تو خونه داري که هرجا ميرسم نيست
اهل کدوم دياري
کجا تو خونه داري
که قبله گاهم اونجاست
هر جا که پا ميزاري
اهل کدوم دياري
گل کدوم بهاري
که حتي فصل پائيز باغ ترانه داري
آي دلبرم آي دلبر
اي از همه عزيزتر
اي تو مرا همه کس داشتن تو مرا بس
تو دوره ي شبابم تو اومدي به خوابم
گفتي نياز من باش ترانه ساز من باش
يه روزي راستي راستي همون شدم که خواستي
شدي تو سرنوشتم براي تو نوشتم
خسته ي دين و دنيا ملحد کافر هستم
توئي تو مذهب من
من تو رو ميپرستم
آي دلبرم آي دلبر
اي از همه عزيزتر
اي تو مرا همه کس داشتن تو مرا بس
با همه ي وجودم براي تو سرودم
در طلب تو هستم در طلب تو بودم
صدامو از تو دارم
شعرامو از تو دارم
اما تو رو ندارم
واي به روزگارم
تو اي بال و پر من
رفيق سفر من
ميميرم اگه سايت نباشه رو سر من
تو اي خود خود عشق
که بي تو نفسم نيست
کجا تو خونه داري که هرجا ميرسم نيست
اهل کدوم دياري
کجا تو خونه داري
که قبله گاهم اونجاست
هر جا که پا ميزاري
اهل کدوم دياري
گل کدوم بهاري
که حتي فصل پائيز باغ ترانه داري
آي دلبرم آي دلبر
اي از همه عزيزتر
اي تو مرا همه کس داشتن تو مرا بس
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
دو راهی
هنوز هم چشم تو براي من جام شراب
هنوز هم هستي من قصه ي رنج و عذاب
همه شب تا سحر جا در دل ميخونه دارم
پريشون قصه اي رو با دل ديوونه دارم
سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم
همه دل ميبره هر لحظه تا مرز جنونم
ميرم جائي که شايد گم بشه نام و نشونم
سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم
سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم
يه روزي اومدم دنبال تو منزل به منزل
يه روز افتاده بودم در به در دنبال اين دل
چه سودي بردم از عشق تو اي ناخونده مهمون
جز آنکه تا ابد هم باشم از کرده پشيمون
سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم
نميتونم که دل بردارم از چشم سياهت
ندارم طاقت موندن چنان خواري به راهت
سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم
سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم
سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
پوست شیر
قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شیر
زندون تن و رها کن
ای پرنده پر بگیر
اون ور جنگل تن سبز
پشت دشت سر به دامن
اون ور روزای تاریک
پشت اين شبای روشن
برای باور بودن
جایی باید باشه شاید
برای لمس تن عشق
کسی باید باشه باید
که سر خستگیاتو
به روی سینه بگیره
برای دلواپسی هات
واسه سادگیت بمیره
قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شیر
زندون تن و رها کن
ای پرنده پر بگیر
حرف تنهایی قدیمی
اما تلخ و سینه سوزه
اولین و آخرین حرف
حرف هر روز و هنوزه
تنهایی شاید یه راهه
راهیه تا بی نهایت
قصه ی همیشه تکرار
هجرت و هجرت و هجرت
اما تو این راه که همراه
جز هجوم خار و خس نیست
کسی شاید باشه شاید
کسی که دستاش قفس نیست
قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شیر
زندون تن و رها کن
ای پرنده پر بگیر
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
گریز
به تو از تو می نويسم
به تو ای هميشه در ياد
ای هميشه از تو زنده
لحظه های رفته بر باد
وقتی که بن بست غربت
سايه سار قفسم بود
زير رگبار مصيبت
بی کسی تنها کسم بود
وقتی از آزار پاييز
برگ و باغم گريه می کرد
قاصد چشم تو آمد
مژده ی روييدن آورد
به تو نامه می نويسم
ای عزيز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو
گم شد و به قصه پيوست
ای هميشگی ترين عشق
در حضور حضرت تو
ای که می سوزم سراپا
تا ابد در حسرت تو
به تو نامه می نويسم
نامه ای نوشته بر باد
که به اسم تو رسيدم
قلمم به گريه افتاد
ای تو يارم روزگارم
گفتنی ها با تو دارم
ای تو يارم
از گذشته يادگارم
به تو نامه می نويسم
ای عزيز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو
گم شد و به قصه پيوست
در گريز ناگزيرم
گريه شد معنای لبخند
ما گذشتيم و شکستيم
پشت سر پلهای پيوند
در عبور از مسلخ تن
عشق ما از ما فنا بود
بايد از هم می گذشتيم
برتر از ما عشق ما بود
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
کندو
تنها تر از انسان در لحظه ی مرگ
ساده تر از شبنم رو سفره برگ
مطرود هم قبیله محکوم خویشم
غریبه ای طعمه ی این کندوی نیشم
نفرینی آسمون مغضوب خاکم
بیگانه با نور و هوا هوای پاکم
تن خسته از تقویم از شب شمردن
با مرگ ساعتها بی وقفه مردن
هم غربت بغض شب مرگ چراغم
تو قرق زمستونی اندوه باغم
ای دست تو حادثه تو بهت تکرار
وابسته ی این مردابم بیا سراغم
تولدم زادن کدوم افوله
که بودنم حریص مرگ فصوله
خسته از بار این بودنم نفس حبابم
بی تفاوت مثل برکه بی التهابم
تشنه ی تشنه ی تشنه م خود کویرم
با من مرگ سنگ و انسان ، تاریخ تیرم
من ساقه ی نورم میراث مهتاب
تسلیم تاریکی تو جنگل خواب
ای آیه ی عطوفت ای مرگ غمگین
برهنه کن منو از این لباس نفرین
ای اسم تو جواب همه سوالا
از پشت این کندوی شب منو صدا کن....[
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
خلیج
با هر نگاه
بر آسمان اين خاک هزار بوسه ميزنم
نفسم را از رود سپيد و آسمان خزر و خليج هميشگي فارس ميگيرم
من نگاهم از تنب کوچک و بزرگ و ابوموسي نور ميگيرد
من عشقم را در کوه گواتر در سرخس و خرمشهر به زبان مادري فرياد خواهم زد
فرياد خواهم زد
تفنگم در دست سرودم بر لب
همه ي ايران را ميبوسم
من خورشيد هزار پاره ي عشق را بر خاک وطن مي آويزم
من خورشيد هزار پاره ي عشق را بر خاک وطن مي آويزم
اي وارثان پاکي من آخرين نگاهم
بر آسمان آبي اين خاک و خليج هميشگي فارس
فارس فارس خواهد بود
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
بدرقه
رفتنت مثل یه حادثه برام موندنیه
حالا آواز سفر کردن تو خوندنیه
لحظه ها، ثانیه ها طاقت موندن ندارن
می سوزونن، اما خب فکر سوزوندن ندارن
یه روزی لحظه هامون رنگ بنفشه ها بودن
تو هوای خونه مون عطر آلاله ها بودن
تن من جسم تو یکی نبودن اما یه جون
زیر آفتاب جدا اما یکی سایه هامون
حالا اون اسب بزرگ آهنی منتظره
تا تمومی وجود منو همراش ببره
می بره هر چی رو که بود ونبود
من می شم شناور مسیر رود
بدرقه کلام تلخ رفتنه
واسه من تجربه ی گسستنه...
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
ارسالها: 124
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: آذر ۱۳۹۱
اعتبار:
112
سپاسها: 95
310 سپاس گرفتهشده در 149 ارسال
خانوم گل
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
از این گوشه دنیا تا اون گوشه دنیا
چشام بسته برات پل خانم گل آی خانم گل
از اون روز که جدایی من رو به گریه انداخت
برات بارون چشمام پل رنگین کمون ساخت
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
به یادت که می افتم می لرزه دل و دستم
هزار داد میزنم داد هنوز عاشقت هستم
یه روز تو باغ پائیز تو رو تکی دیدم
زدی ریشه تو قلبم تو رو به جون خریدم
من از خرابه دل برات گلخونه ساختم
بهارو با تو دیدم به بوی تو شناختم
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
بهار وقتی بهاره که بوی تو داره
وگر نه مثل هرسال خزون انتظاره
دلم امیدواره اگر چه گله داره
که برگردی دوباره روزا رو می شماره
میدونم که تو امروز پشیمونتری از من
بیا که دیره فردا واسه به هم رسیدن
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
از این گوشه دنیا تا اون گوشه دنیا
چشام بسته برات پل خانم گل آی خانم گل
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
از این گوشه دنیا تا اون گوشه دنیا
چشام بسته برات پل خانم گل آی خانم گل
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم