امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
متن ترانه ها
#31
خالی

من ، خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی و غربت
گیج و مبهوت بین بودن و نبودن
عشق ، آخرین همسفر من
مثل تو منو رها کرد
حالا دستام مونده و تنهایی محض
ای دریغ از من ، که بیخود مثل تو
گم شدم ، گم شدم تو ظلمت تن
ای دریغ از تو ، که مثل عکس عشق
هنوزم داد می زنی تو آیینه ی من
وای ، گریه مون هیچ ، خنده مون هیچ
باخته و برنده مون هیچ
تنها آغوش تو مونده ، غیر از اون هیچ
ای ، ای مثل من تک و تنها
دستامو بگیر که عمر رفت
همه چی تویی ، زمین و آسمون هیچ
در تو می بینم ، همه بود و نبود
بیا پر کن منو ای خورشید دلسرد
بی تو می میرم ، مثل قلب چراغ
نور تو بودی ، کی منو از تو جدا کرد
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
پاسخ
سپاس شده توسط: mahtabiiiiii ، sa armani ، مرد آریایی
#32
دلبر

تو ای بال و پر من
رفيق سفر من
ميميرم اگه سايت نباشه رو سر من
تو اي خود خود عشق
که بي تو نفسم نيست
کجا تو خونه داري که هرجا ميرسم نيست

اهل کدوم دياري
کجا تو خونه داري
که قبله گاهم اونجاست
هر جا که پا ميزاري

اهل کدوم دياري
گل کدوم بهاري
که حتي فصل پائيز باغ ترانه داري

آي دلبرم آي دلبر
اي از همه عزيزتر
اي تو مرا همه کس داشتن تو مرا بس

تو دوره ي شبابم تو اومدي به خوابم
گفتي نياز من باش ترانه ساز من باش
يه روزي راستي راستي همون شدم که خواستي
شدي تو سرنوشتم براي تو نوشتم
خسته ي دين و دنيا ملحد کافر هستم
توئي تو مذهب من
من تو رو ميپرستم

آي دلبرم آي دلبر
اي از همه عزيزتر
اي تو مرا همه کس داشتن تو مرا بس

با همه ي وجودم براي تو سرودم
در طلب تو هستم در طلب تو بودم
صدامو از تو دارم
شعرامو از تو دارم
اما تو رو ندارم
واي به روزگارم

تو اي بال و پر من
رفيق سفر من
ميميرم اگه سايت نباشه رو سر من
تو اي خود خود عشق
که بي تو نفسم نيست
کجا تو خونه داري که هرجا ميرسم نيست

اهل کدوم دياري
کجا تو خونه داري
که قبله گاهم اونجاست
هر جا که پا ميزاري

اهل کدوم دياري
گل کدوم بهاري
که حتي فصل پائيز باغ ترانه داري

آي دلبرم آي دلبر
اي از همه عزيزتر
اي تو مرا همه کس داشتن تو مرا بس
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
پاسخ
سپاس شده توسط: mahtabiiiiii ، sa armani ، مرد آریایی
#33
دو راهی

هنوز هم چشم تو براي من جام شراب
هنوز هم هستي من قصه ي رنج و عذاب
همه شب تا سحر جا در دل ميخونه دارم
پريشون قصه اي رو با دل ديوونه دارم

سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم

همه دل ميبره هر لحظه تا مرز جنونم
ميرم جائي که شايد گم بشه نام و نشونم

سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم
سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم

يه روزي اومدم دنبال تو منزل به منزل
يه روز افتاده بودم در به در دنبال اين دل
چه سودي بردم از عشق تو اي ناخونده مهمون
جز آنکه تا ابد هم باشم از کرده پشيمون

سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم

نميتونم که دل بردارم از چشم سياهت
ندارم طاقت موندن چنان خواري به راهت

سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم
سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم
سر دوراهي ميشينم خودمو تنها ميبينم
دونه دونه اشکاي حسرت که از ديده ميره ميشمرم
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
پاسخ
سپاس شده توسط: saba erfan ، مرد آریایی
#34
پوست شیر



قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شیر
زندون تن و رها کن
ای پرنده پر بگیر

اون ور جنگل تن سبز
پشت دشت سر به دامن
اون ور روزای تاریک
پشت اين شبای روشن

برای باور بودن
جایی باید باشه شاید
برای لمس تن عشق
کسی باید باشه باید

که سر خستگیاتو
به روی سینه بگیره
برای دلواپسی هات
واسه سادگیت بمیره

قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شیر
زندون تن و رها کن
ای پرنده پر بگیر

حرف تنهایی قدیمی
اما تلخ و سینه سوزه
اولین و آخرین حرف
حرف هر روز و هنوزه

تنهایی شاید یه راهه
راهیه تا بی نهایت
قصه ی همیشه تکرار
هجرت و هجرت و هجرت

اما تو این راه که همراه
جز هجوم خار و خس نیست
کسی شاید باشه شاید
کسی که دستاش قفس نیست

قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شیر
زندون تن و رها کن
ای پرنده پر بگیر
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
پاسخ
سپاس شده توسط: مرد آریایی
#35
طعم خیس اندوه اتفاق افتاده

یه آه خداحافظ یه فاجعه ساده

خالی شدم از رویا حسی منو از من برد

یه سایه شبیه من پشت پنجره پژمرد

ای معجزه خاموش یه حادثه روشن شو

یه لحظه فقط یه آه از جنس شكفتن شو

از روزن این كنج خاكستریی پرپر

مشغول تماشای ویرون شدن من شو

برگرد و برگشتن از فاصله دورم كن

یه خاطره با من باش یه گریه مرورم كن

از گل گل بی رحم این تجربه من سوز

پرواز رهایی باش به ضیافت دیروز

به كوچه كه پیوستی شهرست و لبالب شو

لحظه آن لحظه شب عاقبت شب شد

آغوش جهان رو به دل شوره شتابان بود

راهی شدن حرف نقطه چین پایان بود

ای معجزه خاموش یه حادثه روشن شو

یه لحظه فقط یه آه از جنس شكفتن شو

از روزن این كنج خاكستریی پرپر

مشغول تماشای ویران شدن من شو
درگيرم شو
اما
دلگير نشو...
پاسخ
سپاس شده توسط: Desert rose ، مرد آریایی ، پرنسس
#36
گریز


به تو از تو می نويسم
به تو ای هميشه در ياد
ای هميشه از تو زنده
لحظه های رفته بر باد

وقتی که بن بست غربت
سايه سار قفسم بود
زير رگبار مصيبت
بی کسی تنها کسم بود

وقتی از آزار پاييز
برگ و باغم گريه می کرد
قاصد چشم تو آمد
مژده ی روييدن آورد

به تو نامه می نويسم
ای عزيز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو
گم شد و به قصه پيوست

ای هميشگی ترين عشق
در حضور حضرت تو
ای که می سوزم سراپا
تا ابد در حسرت تو

به تو نامه می نويسم
نامه ای نوشته بر باد
که به اسم تو رسيدم
قلمم به گريه افتاد

ای تو يارم روزگارم
گفتنی ها با تو دارم
ای تو يارم
از گذشته يادگارم

به تو نامه می نويسم
ای عزيز رفته از دست
ای که خوشبختی پس از تو
گم شد و به قصه پيوست

در گريز ناگزيرم
گريه شد معنای لبخند
ما گذشتيم و شکستيم
پشت سر پلهای پيوند

در عبور از مسلخ تن
عشق ما از ما فنا بود
بايد از هم می گذشتيم
برتر از ما عشق ما بود
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
پاسخ
سپاس شده توسط: مرد آریایی ، پرنسس
#37
کندو


تنها تر از انسان در لحظه ی مرگ
ساده تر از شبنم رو سفره برگ
مطرود هم قبیله محکوم خویشم
غریبه ای طعمه ی این کندوی نیشم

نفرینی آسمون مغضوب خاکم
بیگانه با نور و هوا هوای پاکم
تن خسته از تقویم از شب شمردن
با مرگ ساعتها بی وقفه مردن

هم غربت بغض شب مرگ چراغم
تو قرق زمستونی اندوه باغم
ای دست تو حادثه تو بهت تکرار
وابسته ی این مردابم بیا سراغم

تولدم زادن کدوم افوله
که بودنم حریص مرگ فصوله
خسته از بار این بودنم نفس حبابم
بی تفاوت مثل برکه بی التهابم

تشنه ی تشنه ی تشنه م خود کویرم
با من مرگ سنگ و انسان ، تاریخ تیرم
من ساقه ی نورم میراث مهتاب
تسلیم تاریکی تو جنگل خواب

ای آیه ی عطوفت ای مرگ غمگین
برهنه کن منو از این لباس نفرین
ای اسم تو جواب همه سوالا
از پشت این کندوی شب منو صدا کن....[
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
پاسخ
سپاس شده توسط: مرد آریایی ، پرنسس
#38
خلیج

با هر نگاه
بر آسمان اين خاک هزار بوسه ميزنم
نفسم را از رود سپيد و آسمان خزر و خليج هميشگي فارس ميگيرم
من نگاهم از تنب کوچک و بزرگ و ابوموسي نور ميگيرد
من عشقم را در کوه گواتر در سرخس و خرمشهر به زبان مادري فرياد خواهم زد
فرياد خواهم زد

تفنگم در دست سرودم بر لب
همه ي ايران را ميبوسم
من خورشيد هزار پاره ي عشق را بر خاک وطن مي آويزم
من خورشيد هزار پاره ي عشق را بر خاک وطن مي آويزم

اي وارثان پاکي من آخرين نگاهم
بر آسمان آبي اين خاک و خليج هميشگي فارس
فارس فارس خواهد بود
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
پاسخ
سپاس شده توسط: مرد آریایی ، پرنسس
#39
بدرقه

رفتنت مثل یه حادثه برام موندنیه
حالا آواز سفر کردن تو خوندنیه

لحظه ها، ثانیه ها طاقت موندن ندارن
می سوزونن، اما خب فکر سوزوندن ندارن

یه روزی لحظه هامون رنگ بنفشه ها بودن
تو هوای خونه مون عطر آلاله ها بودن

تن من جسم تو یکی نبودن اما یه جون
زیر آفتاب جدا اما یکی سایه هامون

حالا اون اسب بزرگ آهنی منتظره
تا تمومی وجود منو همراش ببره

می بره هر چی رو که بود ونبود
من می شم شناور مسیر رود

بدرقه کلام تلخ رفتنه
واسه من تجربه ی گسستنه...
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
پاسخ
سپاس شده توسط: مرد آریایی ، پرنسس
#40
خانوم گل

خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
از این گوشه دنیا تا اون گوشه دنیا
چشام بسته برات پل خانم گل آی خانم گل
از اون روز که جدایی من رو به گریه انداخت
برات بارون چشمام پل رنگین کمون ساخت
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
به یادت که می افتم می لرزه دل و دستم
هزار داد میزنم داد هنوز عاشقت هستم
یه روز تو باغ پائیز تو رو تکی دیدم
زدی ریشه تو قلبم تو رو به جون خریدم
من از خرابه دل برات گلخونه ساختم
بهارو با تو دیدم به بوی تو شناختم
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
بهار وقتی بهاره که بوی تو داره
وگر نه مثل هرسال خزون انتظاره
دلم امیدواره اگر چه گله داره
که برگردی دوباره روزا رو می شماره
میدونم که تو امروز پشیمونتری از من
بیا که دیره فردا واسه به هم رسیدن
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
از این گوشه دنیا تا اون گوشه دنیا
چشام بسته برات پل خانم گل آی خانم گل
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
از این گوشه دنیا تا اون گوشه دنیا
چشام بسته برات پل خانم گل آی خانم گل
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
کی شود این روان من ساکن
اینچنین ساکن روان که منم
پاسخ
سپاس شده توسط: مرد آریایی ، پرنسس


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  متن های ادبی زیبا در مورد دختر Ar.chly 34 41,474 ۱۷-۰۵-۹۴، ۰۶:۳۸ ب.ظ
آخرین ارسال: Ar.chly
Rainbow از ریشه تا همیشه | اردلان سرفراز | گزینه ی ترانه ها saghi 16 2,467 ۰۹-۰۹-۹۱، ۱۱:۳۱ ب.ظ
آخرین ارسال: saghi

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
ملکه برفی (۲۷-۱۰-۹۶, ۱۰:۰۱ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان