راه نیما برای رسیدن به شعر نو راه درازی است آکنده از آزمون و خطا و کوشش بسیار. کارنامه شعری او پر برگ و بار است. در کارنامه نیما شمار شعرهایی که در مقایسه با شاهکارهای او معمولی به شمار میروند، کم نیست. اما او آنقدر آزمون و خطا میکند که سرانجام شعرهای بزرگ و شاهکارهایش در خلال آزمون و خطا خلق میشوند.
سالهای ۱۳۱۶ و ۱۳۱۷ آغاز دوباره نیما یوشیج است. «ققنوس» و «غراب» شعرهاییهستند که نیمای تازه را معرفی میکنند. تغییر ساختار شعر سنتی فارسی، بسیاری را در صف مخالفان نیما قرار میدهد. نیما دیگر شاعر جوان سال انتشار افسانه نیست، مردی میانسال است، اما هنوز مثل سالهای جوانی سر جنگ با سنتهای گذشته را دارد. پس بیتوجه به مخالفتها راه خود را میرود.
همزمان، بهنظریهپردازی در شعر مشغول میشود و محصول سالها تأمل و تجربه را کمکم منتشر میکند تا همگان دریابند آنچه او درنظر دارد، تنها به صورت شعر محدود نمیشود. میکوشد نظریه را در شعر اجرا کند تا نظریههای او پیش از همه در شعر خودش تجلی کند. سالهای دهه۱۳۲۰ سالهای نیماست. کمکم شاعران جوان میآیند و نیمای بزرگ را کشف میکنند. نخستین پیروان نیما شعرهای او را سرمشق قرار میدهند و جریان نوگرایی در شعر فارسی آغاز میشود. نیما دیگر تنها نیست.
هر چه بیشتر میگذرد نیما ارزش و اهمیت و جایگاه بیشتری مییابد. شعرها و دیدگاههای نیما درباره شعر بیشتر درک میشود. کمکم نیما قدر و منزلتی پیدا میکند که افسانهای است. تحولات شعر فارسی ادامه پیدا میکند. در سالهای دهههای ۴۰ و ۵۰، وقتی که دیگر شاعر از جهان رفته است، هر چندسال جریانی تازه پدید میآید و هر کدام از جریانها خود را ادامه واقعی شعر نیما میدانند. حرکتی که او آغاز کرده، حتی به قالبهای سنتی نیز سرایت میکند و غزل نیمایی شکل میگیرد و....راهی که نیما آغاز کرده است تا امروز هم ادامه دارد. شعر امروز تا هنوز هم شعر نیمایی است.
در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۴ خورشیدی نیما با عالیه جهانگیر که خواهرزاده میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل بود، آشنا شد، او را به عقد درآورد و یک سال بعد، با او ازدواج کرد. ازدواج آنها مصادف با درگذشت پدر نیما، میرزا ابراهیم، شد. چنین بود که مجلس عروسی آن ۲ بسیار مختصر و ساده بر پا شد. در ابتدای زندگی آنها، عالیه که هنوز با طبع ایلیاتی نیما آگاه نبود، بسیار با وی مشاجره میکرد. دکتر خانلری که جلسات نیما در دانشگاه تهران را به هم میزد، اما این دو علاوه بر این رابطه خصمانه با هم رابطهای فامیلی نیز داشتند (دکتر خانلری پسرخاله مادر نیما بود) و نیما چند صباحی استاد او بود. خانلری خاطراتی از نیما نوشته که گاه بسیار خندهدارند:
عالیه خانوم همسر نیما با آنکه اهل ذوق و سواد بود از اینکه شوهرش کاری نمیکرد و نه مقام و منصبی دارد و نه حقوق قابلی بسیار دلخور بود و او را تحقیر میکرد و گاهی کارش یه خشونت هم میکشید. خانواده او هم از داشتن چنین دامادی چندان سرفراز نبودند و نیما را بیکاره و بیعرضه میدانستند. اما این رفتار در روحیه نیما تاثیری نداشته و او را از راه خود منصرف نمیکرد. نیما به خودش و کارش اعتقاد کامل داشت و هیچ یک از شاعران و ادیبان آن روزگار را داخل آدم حساب نمیکرد. حرکاتی ساده و دهاتی داشت که حتی در طرز لباس پوشیدنش هم اثر میگذاشت.
نمونهای از سادهلوحیهای او اینکه پیش ما درد دل میکرد و میگفت از اینکه همسرش (عالیه خانم) قدر او را نمیداند و اعتقادی به عظمت مقام معنویش ندارد شکایت میکرد و از ما چارهجویی میکرد. میگفت همسرم خیلی هم حسود است و اگر بداند یا گمان کند که شهرت و مقام ادبی من روز به روز بیشتر میشود و همه مرا نابغه میدانند و دختران خوشگل عاشق من هستند البته رفتارش با من تغییر خواهد کرد و بهتر خواهد شد.
پرسیدیم چطور میشود این مطلب را به همسرش تلقین کرد. قرار بر این شد که نامهای از قول دختر شانزده سالهای خوشگل جعل کنیم که در آن نسبت به نیما اظهار عشق شدید بکند و به تاکید بگوید او را کسی در ردیف ویکتور هوگو میداند و آرزو دارد که او را ببیند و دست در گردن ش بیاندازد و این لذت افتخار نصیبش شود که با چنین نابغهای آشنا شود و سراسر وجودش از عشق او سرشار است.
نوشتن چنین نامهای مشکل نبود. مشکل این بود که به چه طریق نامه را در دسترس خانوم بگذاریم که باورش شود. آخر قرار بر این شد که شبی او پنجره رو به کوچه را باز بگذارد و ما در موقعی که او و همسرش نشستهاند و نامه را طوری که خودمان دیده نشویم از لای پنجره در اتاق بیاندازیم و فرار کنیم.
فردا صبح برای تحقیق درباره نتیجه به سراغ نیما رفتیم. معلوم شد که هم خودش و هم همسرش بسیار ترسیدهاند. خانمش پس از چند دقیقه نامه را برداشته و خوانده و به نیما گفته که دیگر در خانه او امنیت ندارد و دفعه دیگر ممکن است گماشتگان معشوق او در قصد جان همسرش باشند و همان شبانه خانه را ترک کرده و به عنوان قهر رفته خانه برادرش. به هر حال پس از یک هفته کار به آشتی انجامید و نمیدانم که آیا این بار بر اثر تدبیر کودکانه ما همسر نیما با او مهربانتر شد یا نه.