۱۵-۱۲-۹۲، ۰۹:۰۴ ب.ظ
خدا سلام
خدا سلام
خدا سلام
خدا سلام
تا هر وقت بخواهی سلام میکنم تا جوابم را بدهی..فقط یه بار
خدایااااااااااااااااااااااااااا
خسته ام از این همه درد..
خداااااااااااااااااااااااااااااا
امسال عید هم دارد کم کم پا به پا می اید و دل بی تابم را بی تاب تر میکند..
خداااااااااااااا
چرا نمیداند دیگر توان ندارم
خداااااااااااااااااااااا
میخندم و میخندم و میخندم..
اما خنده نیست..
به قول خود نامردش که 11 ماه است نگاهش را از من دریغ کرده خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
خدااااااااااااااااا
چه طور تاب بیاورم بعد از 17 عیدی که سال تحویل در اغوشش بودم 18همین سال را در کناز قبرش باشم
خدااااااااااا
ازتو نمیخواهم مرا هم ببری
با همه درد و عذاب و رنج..
با همه بی لطفی های این دنیا
نمیخواهم این حس هارا پدر و مادرم برای سال بعد داشته باشند برای دومین بار
اما به بهارت بگو نیاد
بگو من شب های بهار را بدون او نمیخوام..
خداااااااااااااا
بشنو
خداااااااااااا
اخ خدا..
اخ خدا....
اخ خدا نفس ندارم...اخ خدا حتی کپسول اکسیژن سبز کنار اتم هم جواب گویم نیست..
من با نفس های او نفس میکشیبدم
با لبخند او زنده میشدم..
حالا مرده ام
مردهی متحرکی که میخندد و میخنند و هیچکس نمیداند خندیدن و خنداندن مرده چیست..نمیداند..
نفس قطع میشود و انا لله وانا الیه راجعون
رها _5شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 8.2 شب
خدا سلام
خدا سلام
خدا سلام
تا هر وقت بخواهی سلام میکنم تا جوابم را بدهی..فقط یه بار
خدایااااااااااااااااااااااااااا
خسته ام از این همه درد..
خداااااااااااااااااااااااااااااا
امسال عید هم دارد کم کم پا به پا می اید و دل بی تابم را بی تاب تر میکند..
خداااااااااااااا
چرا نمیداند دیگر توان ندارم
خداااااااااااااااااااااا
میخندم و میخندم و میخندم..
اما خنده نیست..
به قول خود نامردش که 11 ماه است نگاهش را از من دریغ کرده خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
خدااااااااااااااااا
چه طور تاب بیاورم بعد از 17 عیدی که سال تحویل در اغوشش بودم 18همین سال را در کناز قبرش باشم
خدااااااااااا
ازتو نمیخواهم مرا هم ببری
با همه درد و عذاب و رنج..
با همه بی لطفی های این دنیا
نمیخواهم این حس هارا پدر و مادرم برای سال بعد داشته باشند برای دومین بار
اما به بهارت بگو نیاد
بگو من شب های بهار را بدون او نمیخوام..
خداااااااااااااا
بشنو
خداااااااااااا
اخ خدا..
اخ خدا....
اخ خدا نفس ندارم...اخ خدا حتی کپسول اکسیژن سبز کنار اتم هم جواب گویم نیست..
من با نفس های او نفس میکشیبدم
با لبخند او زنده میشدم..
حالا مرده ام
مردهی متحرکی که میخندد و میخنند و هیچکس نمیداند خندیدن و خنداندن مرده چیست..نمیداند..
نفس قطع میشود و انا لله وانا الیه راجعون
رها _5شنبه 15 اسفند 1392 ساعت 8.2 شب