ارسالها: 4,994
موضوعها: 2,494
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
سپاسها: 1383
1917 سپاس گرفتهشده در 550 ارسال
اَندورن رشک حال یه روز و دو روز و چند روز من نیست..حال چند ســـال من اَست.
من هم ایستاده ام تا سخن بگویم از وجودم
از منیِ مَنَم.
بــآمن بــاش
این مــنم
خنده بر لب شادی از تنگ دلم
سکه در پیشم سر تعظیم دارد
اندرون رشک..بی هیچ احساس..لمس
قلب عریان..
خسته از پوچی های گریان..
میزنم باز اندر ان دم
خنده ای باز از سر غم..
لیک اما من شادم..
زنده ام من را همین بس..
پس تو ای یار
بشنو هر دم
در همان دم
بسته ای رخ از وجودم
یادم ارا
زین در این صحرای محبوس
تیرگی ها خفته در من..
پس تو ای همدم در این وقت
خفته را بیدار پندار..
قلب من خفته و نالان
لیک چشم بینا در تاوان..
بازهم لبخندی از عجز
بر لب سرد و کبودم..
میزنم من
باز در دم
قهقهه
لیک ای دوست
بدان تو
در این خاک..
در این برحه ی افلاک
لب لعلم چو پای زاغ کوچک سرخ و زیبا
خنده دارم..
لیک حالم نالان است.
ارسالها: 4,994
موضوعها: 2,494
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
سپاسها: 1383
1917 سپاس گرفتهشده در 550 ارسال
دلتنگی طعمش ملس است..
انگار انارش نرسیده و ترک نگرفته تا لختی باز شود
|خود نوشت|فیالبداهه|بی کپی|
ارسالها: 4,994
موضوعها: 2,494
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
سپاسها: 1383
1917 سپاس گرفتهشده در 550 ارسال
من چند دز مرگ برای مزه کردن میخواهم
ارسالها: 4,994
موضوعها: 2,494
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
سپاسها: 1383
1917 سپاس گرفتهشده در 550 ارسال
تمام خوشی های زندگی که مزه گیلاس ندارد
بعضی خرمالو است و کز
بعضی انار است و ملس
بعضی گردوی سیاه است و تلخ
تلخ ها هم مزه تلخی ندارند
من تلخی را هم گیلاس مزه کردم و هم اسپرسو
رها | فیالبداهه | حال داغون | به پیشواز مرگ
ارسالها: 4,994
موضوعها: 2,494
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
سپاسها: 1383
1917 سپاس گرفتهشده در 550 ارسال
امرزو فلسفه نگفتن اذان و اقامه در نماز میت را فهمیدم.
من تاریخ انقضا تمام شده
کسی این نماز را نمیبندد ؟
رها| خستم
ارسالها: 4,994
موضوعها: 2,494
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
سپاسها: 1383
1917 سپاس گرفتهشده در 550 ارسال
میدانی من خود می ایستم و تو مرا میشکنی و راستی
میدانی من کمی کند ذهنم
ایستادن نمیدانم
تکرارا مکررات نمیدان
رها | شرایطم داغونه
ارسالها: 4,994
موضوعها: 2,494
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
سپاسها: 1383
1917 سپاس گرفتهشده در 550 ارسال
مثلا میشود تمام لطافت را در پارچه ی سفید بالای سر انداخته یمن و خیره به چشم های بسته ام لمس کنم
مثلا رها شدن هم خوب است
مانند اسمم
خدا بیامرزتت خانم جان
باز هم دعا کن
رها | زجر میکشد | فیالبداهه میگوید
ارسالها: 4,994
موضوعها: 2,494
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
سپاسها: 1383
1917 سپاس گرفتهشده در 550 ارسال
این روزهایم طعم عسل میدهد
و همه میدانند من از عسل بیزارم
رها | بیزار است
ارسالها: 4,994
موضوعها: 2,494
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
سپاسها: 1383
1917 سپاس گرفتهشده در 550 ارسال
۱۶-۰۴-۹۳، ۰۱:۳۸ ق.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۱۶-۰۴-۹۳، ۰۱:۵۱ ق.ظ توسط varesh.)
بعضی حرف را باید عق زد
نزنی میچسبد و میخراشد و و گیر میکند واینجا دفاع بی مفهوم است
تو هنوز هم عق نزدی
رها| هنوز عق نزده
ارسالها: 4,994
موضوعها: 2,494
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۱
سپاسها: 1383
1917 سپاس گرفتهشده در 550 ارسال
۱۶-۰۴-۹۳، ۰۱:۴۳ ق.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۱۶-۰۴-۹۳، ۰۱:۴۸ ق.ظ توسط varesh.)
بعضی از دوست داشتن ها همان تنفر است
کمی شیک تر و مجلسی تر
میدانی خیلی دوستت دارم
رها | من پر از حس تنفر است